خروج از بحران، برگزاری رفراندوم


تصور اینکه موضوع تقلب در انتخابات و فرایند (همواره) غیر دموکراتیک انتخابات، زمینه ساز اعتراض مردم و تشکیل یک جنبش گسترده و پر قدرت شود و روز به روز بر مطالبات مدنی و سیاسی معترضان بیافزاید، اندکی دشوار و دور از ذهن است. اما در حقیقت این جنبش مولود سالها اختناق و اجحاف در حق ملت ایران میباشد که در یک فرصت تاریخی (تقلب در انتخابات) مردم بزرگوار ایران به نحو گسترده و فراگیر، بپاخواستند و خواستار ازادی و حقوق انسانی خویش شدند و پس از گذشت چندین ماه، به دفعات با برگزاری تجمعات و تظاهرات عظیم خیابانی که همواره با پرداخت هزینه های جانی و مالی زیادی همراه بوده، توانسته اند همچنان با قوت و اعتماد به نفس، شعلۀ امید را در خاطر نگه دارند و تزلزل بر اندام دیکتاتوری ایجاد نمایند و خاکستر یأس بر سر مستبدان و اتباع شان بریزند و این جایی بس شگفتی و ستایش دارد.

بسیار روشن و واضح مینماید که خواسته های امروز این جنبش با خواسته های اولیۀ ان (رأی مرا پس دهید) تفاوت شگرفی پیدا کرده و این روند متناسب با رفتار حکومت تغییر میکند. امروز بیش از هر زمان دیگری ماهیت استبدادی و دیکتاتوری نظام جمهوری! اسلامی بر همگان متعین شده و به یقین این وضعیت برای بسیاری از افراد ازادیخواه (بین اقشار جامعه، روزنامه نگاران و فعالین حقوق بشر) اسفناک و غیر قابل تحمل است. لذا اشخاص ازادیخواه میکوشند حتی با به خطر افکندن زندگی خویش تغییری در اوضاع کنونی ایجاد نمایند و به نحوی اثرگذار باشند. در مقابل به دلیل حاکمیت و فرمانروایی افراد نالایق و افراطی که به هیچ قاعدۀ اخلاقی و انسانی پای بند نیستند، پرداخت این هزینه ها بسیار سنگین و گران است و نمونه های متعددی طی این ماه ها پیش روی ماست. حال چاره چیست ایا حاکمیت تن به کوتاهی و مصالحه میدهد یا افراد ازادیخواه؟ ایا اگر این روند کنونی که عبارت باشد از تظاهرات و زد و خورد خیابانی و دستگیری و زندان و شکنجه و اعتراف گیری و غیره، وضعیت را بسامان (منظور از سامان، ارامش و بازگشت به وضع عادی نیست بل گردن نهادن به خواستۀ مردم است) میکند؟

با توجه به حوادث ماه های گذشته این امر بر همه اثبات شده که حاکمیت راضی به مصالحه (= عقب نشینی) نخواهد شد و همواره سعی در سرکوب و انکار معترضان داشته است و معترضان نیز از طریق هر امکانی که پیش رویشان بوده است استفاده نمودند و قدرت خود را بر حاکمیت اشکار ساختند و قاعدتاً هرچه سرکوب و خشونت حکومت بیشتر شود شعارها ساختارشکنانه و سطح مطالبات افزون تر میگردد. از سوی دیگر اگر حاکمیت تصمیم بگیرد با مخالفان به گفتگو بنشیند و خواسته های انان که همانا برگزاری انتخابات مجدد است را بپذرید، بلافاصله خواسته های دیگر مطرح میشود و حاکمیت مجاب به پذیرفتن میباشد و رفته رفته ممکن است دیگر جایی برای افراد کنونی در حاکمیت باقی نماند و احتمالاً کل نظام از هم گسسته شود. به عنوان مثال اگر اقای خامنه ای که همواره از انتخابات و رئیس جمهوری دفاع نموده حال به برکناری احمدی نژاد تن دهد و بر عدم سلامت انتخابات 22 خرداد مهر تایید بزند، در واقع با این عمل ولایت خویش (شرایط و اصول ولایت فقیه) را نیز زیر سوال برده و طبیعتاً کلید برکناری وی از ولایت فقیه خورده است. بنابراین اقای خامنه ای چنین اشتباهی را هرگز مرتکب نخواهد شد و به مانند همۀ دیکتاتورها تا اخرین لحظه (فروپاشی) به مقابله می ایستد و در سرکوب و خاموشی مخالفان به هر ابزاری متوسل میشود. و این مسیر سرانجام راهی جز یک انقلاب دیگر را برای مردم باقی نمی گذارد که بنا به تجربۀ تاریخی هیچ انقلابی به دموکراسی ختم نشده و چون خواستۀ ما دموکراسی و حقوق بشر است باید از مسیر اصلاحات (اساسی و ساختاری) که همیشه منتهی به دموکراسی شده، پیش برویم. البته این بدین معنا نیست که از عاملان و امران جنایت و ظلم و فساد چشم پوشی شود، بل همۀ افرادی که به هر نحوی دست شان به خون مردم الوده است و دست تعدی و تجاوز به جان و مال و ناموس مردم دراز نمودند، باید در یک دادگاه ملی و صالح به محاکمۀ انان پرداخته شود تا خط و مرز بین خیانت و خدمت مشخص گردد.

اما اینها در صورتی است که مخالفان بخواهند به مذاکره با حکومت بنشینند و با توجه به رفتار و کردار خشونت بار و جنایت کارانۀ کودتاچیان در این ماه ها که از هیچ عمل خبیثانه و ضد انسانی برای خاموشی جنبش مسالمت امیز مردم دریغ نکردند، موجب تنفر و انزجار مردم از این حکومت شده و بیش از پیش حس اعتماد و خوش- بینی مردم را نسبت به کلیت رژیم از میان برداشته و اینها خود گواه عدم تمکین مردم برای مذاکره گردیده است. دیگر؛ چهره های خوفناک و هولناک سران حکومت، مطبوعات و رسانه های دروغ پرداز و توطئه گر رژیم، دستگاه فاسد قوۀ قضاییه که مدام خواسته های حقوقی مردم را نفی و انان را به وحشت و هراس وامیدارد، مجلس قلابی که هیچ یک از نمایندگان مردم در ان دخیل و ناظر نیستند و همگی مدیحه سرایی مقام معظم! رهبری میکنند و به هیچ یک از خواسته های مردم توجه ندارند و سرانجام قانون اساسی ای که هیچ محدودیت قانونی برای حکومت گران و هیچ حق و حقوقی برای شهروندان قائل نیست، نمی تواند رضایت مردم را جلب نماید و موجب خرسندی مردم گردد. بنابراین اگر حقیقتاً به دنبال حقوق بشر و دموکراسی (حکومت مردم) هستیم باید از طریق اصلاحات ساختاری و اصولی پیگیر باشیم و الا دستاورد مطلوب و مقبولی در بر نخواهد داشت و منجر به دیکتاتوری دیگری خواهد شد و اگر به شکل اساسی، ریشه های دیکتاتوری از قانون اساسی و سیستم حکومتی (رژیم) بیرون کشیده نشود، همچنان در سیطرۀ استبداد خواهیم ماند.

از زبان بسیاری اصلاح طلبان که گاهاً مصاحبه و اظهار نظری میکنند این اعتراض مشهود است که چرا حاکمیت، مردم معترض (جنبش سبز) را فتنه گر و اشوبگر و اغتشاشگر خطاب میکند. این افراد هنوز اوضاع را به نیکی درک نکرده اند که مردم در مقابل استبداد و دیکتاتوری بپاخواسته اند و خواستار اضمحلال کامل استبداد در ایران هستند. پر واضح است که هر دیکتاتوری مردم ازادیخواه را فتنه گر و فریب خورده میخواند و انان را به دروغ، به بیگانگان و خارجیان مرتبط میسازد تا بتواند انان را محکوم و سرکوب کند. شما به دنبال چه توجیهی هستید که دیکتاتور را قانع به پذیرش اراده عمومی کنید؟ چگونه از انان میخواهید به مردم معترض که خواستار برکناری انان از قدرت اند، احترام بگذارند و سخنانشان را در نظر بگیرند؟ در واقع جنبش سبز فتنه گری و اشوبگری را در مقابل استبداد با کمال افتخار و سعادت قبول میکند زیرا هرکجا استبداد حاکم باشد مبارزه و نبرد برای ازادی وجود دارد. لذا از سوی استبداد القای چنین الفاظ و القابی به جنبش ازادیخواه سبز به منزلۀ حقانیت و مظلومیت این جنبش است و تاریخ این مبارزه را از یاد نخواهد برد. مواقعی دیگر میشنویم که اقایانی راه حل برون رفت از بحران ارائه میدهند. نخست بهتر است ببینیم منظورشان از بحران چه معانی میتواند داشته باشد:

گروه نخست (کودتاچیان)، بحران را یک توطئه و فتنه علیه نظام مقدس اسلامی تعبیر مینمایند که تکلیف انان روشن است.
گروه دوم، این بحران را نتیجۀ برخی نارسایی های نظام و ناکارامدی در دولت نهم و مشکلات اقتصادی که بر مردم تحمیل شده است، میدانند و معتقدند با دلجویی از خانواده های عزادار و زندانیان، و رسیدگی به برخی اعتراضات میتوان این بحران را پشت سر نهاد و هیچ چیزی مهمتر از حفظ نظام نیست و اگر این روند کنونی ادامه یابد ممکن است نظام مقدس جمهوری اسلامی از هم بپاشد و بهتر است هر دو طرف اندکی کوتاهی و مسامحه به خرج دهند تا به تعامل برسند.
گروه سوم، این بحران را در جامعه بسیار عمیق و ژرف قلمداد مینمایند و این اعتراض نه صرفاً به دلیل خیانت در رأی مردم است بلکه به ساختارهای سیاسی و قانون اساسی نیز مربوط میشود. چرا که برخی از اصول قانون اساسی یکدیگر را نقض میکنند و این امکان را به اشخاص میدهد که دست به خیانت علیه مردم زنند و به شکل گیری استبداد یاری رسانند. این گروه، از این جنبش به عنوان خروش مردم ازادیخواه علیه استبداد یاد میکنند که به برچیدن بساط دیکتاتوری در ایران منجر خواهد شد. کما اینکه به برقراری نظام جمهوری اسلامی معتقدند و هنوز باور دارند که این چارچوب قانونی میتواند مفید واقع شود اما ازادی و دموکراسی را برتر از استمرار نظام میشمارند و به ان بها میدهند.
گروه چهارم، به طور کلی مخالف حاکمیت جمهوری اسلامی است و اساساً حکومت دینی را برنمی تابد و به جدایی دین از حکومت معتقد است. این گروه تنها راه خروج از بحران را سرنگونی نظام جمهوری اسلامی میدانند.

سخن من این است که هیچ گروهی حق ندارد دیگر گروه را از عقاید خود نهی کند و انان را به لحاظ عقایدشان از عرصه بیرون براند. همگی از یک ملت اند و از یک هویت ملی برخوردارند و به سربلندی و سعادت مردم کشورشان می اندیشند (مگر انکه عکس قضیه اثبات شود). منتها به طرق و شیوه های خاص خویش، خواهان تحقق چنین ارمانی هستند. بنابراین فضا باید ایمن و ازاد باشد تا همه بتوانند سخن بگویند و راجب مواضع خود استدلال کنند و نهایتاً مردم اگاه و دانای ایران مشخص مینمایند که چه گروهی ذیصلاح تر است. این فضا را چیزی جز یک قانون اساسیِ مبتنی بر حاکمیت ملی و اعلامیۀ حقوق بشر بوجود نمی اورد. بی شک تفاوت اساسی است بین کسانی که خواستار ازادی اند و هیچ قید و شرطی برای وصول به ان قایل نیستند و کسانی که به ازادی معتقدند و همچنین خواهان حاکمیت بی چون و چرای نظام جمهوری اسلامی میباشند. اگر حقیقتاً این دو گروه به مبنای سیستم حکومتی بر اساس اعلامیۀ حقوق بشر و اصول و مبانی دموکراسی معتقدند هیچ قید و شرطی در این میان نمی تواند دخیل باشد و در اولویت قرار گیرد جز دغدغۀ مردمی بودن حکومت و لاغیر. در این صورت میتواند شکل های حکومتی مطرح شود و بر اساس رفراندومی ازاد اکثریت مردم شکل حکومت را برگزینند. ولیکن در این میان کسانی هستند که از رأی مردم خوف دارند و به هر دلیل همه پرسی را رد میکنند و مسلماً اینان ازادیخواه نیستند و به دنبال دیکتاتوری به اشکال مختلف اند.

حال نتیجه چنین استنباط میشود که بدون تردید راه حل صحیح و نهایی (= خروج از بحران، (به تعبیر گروه سوم یا چهارم)) همانا برگزاری یک رفراندوم ازاد تحت نظارت نهادهای بین المللی و بی طرف میباشد. اما ایا حکومت کنونی راضی به برگزاری رفراندم مذکور میشود؟ جواب این پرسش بستگی به همبستگی و مشارکت مردم در شکل گیری اجتماعات و هوش و ذکاوت رهبران جنبش و میزان مسالمت امیزی تجمعات خیابانی و تمهید اعتراضات مدنی و اعتصابات عمومی میباشد. در واقع تنها رسالت جنبش سبز فشار اوردن مسالمت امیز به حاکمیت برای برگزاری یک رفراندم ازاد تحت نظارت مستقیم نهادهای بین المللی است




استفتا از مصباح یزدی توسط بازجویان در مورد تجاوز به زندانیان ضد ولایت فقیه

بخوانید

بشنوید از زبان استاد بهرام مشیری



ما ايرانی بی تبعيض می خواهيم


بيانيه ی «پشتيبانان سکولار جنبش سبز ایران»


1. پيشگفتار و فراخوان

ايرانيان و هموطنان سرافراز!

ما، امضاء کنندگان اين بيانيه، بخشی از پشتيبانان سکولار حامی جنبش سبز، دريافته ايم که در لحظاتی قرار داريم که بايد بر اساس وظيفه ی گريزناپذير تاريخی خود گزينه ای را که می پنداريم صلاح آينده ی سرزمين مان در تحقق آن نهفته است پيش روی ملت بزرگ ايران و شرکت کنندگان در جنبش غرور آفرين سبز ملت مان قرار دهيم.

ما باور داريم که سی سال قانون شکنی، ايجاد خفقان، نابودی آزادی بيان، برقراری زندان های عقيدتی، اعمال شکنجه، انجام قتل های زنجيره ای و کشتارهای دسته جمعی، و بی اعتنائی به تک تک مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر و کنوانسيون های بين المللی، اين نکته را روشن ساخته است که نظام فعلی مسلط بر ايران، در تماميت ساختارها و قانون اساسی اش، مشروعيت و حقانيت خود را بکلی از دست داده است.

ما، بی آنکه منکر احتمال ضروری شدن پذيرش دوران گذاری تدريجی و بی خشونت به سوی متحقق شدن خواست های خود باشيم، فکر می کنيم که هر گونه گذاری بايد دارای هدف مشخصی باشد که خواست های ما بر اساس آن تهيه شده و، در نتيجه، تنها راه چاره برای نجات سرزمين مان از انواع بحران های فعلی را انحلال کامل حکومت موجود و به رای گذاشتن نوع حکومت آينده، و گزينش نمايندگان مجلسين مؤسسان و شورا، و دولت آينده ی ايران از طريق يک سلسله انتخابات آزاد، و زير نظارت نهادهای بين المللی می دانيم.

ما فهرست باورها و خواست های خود برای آينده ی کشورمان را به صورتی فشرده در بخش دوم اين نامه آورده و، با ايجاد يک دبيرخانه و سايت اينترنتی که فقط عهده دار مسئوليت ايجاد ارتباطات شبکه ای و تبادل افکار و ايده ها بوده و می کوشد تا همگان را در جريان فکرها و نظرهای نيروهای سکولار ايران قرار دهد، از همه ی ايرانيانی که خود را با ما همدل و همراه می يابند دعوت می کنيم تا با امضاء کردن اين بيانيه ـ حتماً با نام های حقيقی خود ـ به ما بپيوندند.

http://www.seculargreens.com/

هموطنان! ما کم جمعيت و ناتوان نيستيم اما پراکندگی مان کارائی را از ما می گيرد. در اين راه هيچ نيازی به کنار گذاشتن عقيده و سليقه و مذهب و مکتب شخصی کسی وجود ندارد. مسلمانان شيعه و سنی، زرتشتيان، مسيحيان، بهائيان، کليمی ها، و بی دينان و منکران مابعد الطبيعه همگی می توانند، در راستای ايجاد فضای تساهل و تحملی که همزيستی همگانی را تضمين می کند، خود را سکولار دانسته و برای تحقق خواست های مندرج در اين بيانيه به صفوف ما بپيوندند.

ما همچنين از صاحبان رسانه های مختلفی که خود را سکولار می دانند دعوت می کنيم تا با پيوستن به ما امکان ايجاد شبکه ی قدرتمندی از رسانه های طرفدار سکولاريسم را فراهم آورند تا بتوان به کمک آن صدای خواست های راستين ملت ايران در سراسر جهان منعکس ساخت.

هموطنان! مقصد دور نيست اگر ما راه آينده را با دوستی و اعتقاد به همزيستی همدلانه طی کنيم.


2. خواست های ما و دلايل مطرح شدن شان

1. بنظر ما، مشکل اصلی و تاريخی ملت ايران تحمل رنج مدام ناشی از سلطه ی انواع تبعيض ها بوده است. ما ايرانيان همواره از تبعيض در مورد عقايد، مذاهب، اديان، جنسيت، قوميت، زبان، ارزش های فرهنگی، و فرصت های اجتماعی خود رنج برده ايم و اين امر به خصوص بخاطر اعلام «مذهب رسمی» در قانون مشروطه و نيز در سه دهه حکومت گروه روحانيون فرقه ی تشيع امامی بر کشورمان، بشدت افزايش يافته است.

2. ما چاره ی اين مشکل تاريخی را در ساختن جامعه ی نوينی می بينيم که بر اساس قوانين ناشی از اراده ی عموم مردم اداره شده و «همه ی ايرانيان» را فارغ از هر گونه هويت مذهبی، قوميتی، جنسيتی، زبانی و فرهنگی، به يکسان و بی هيچ تبعيضی نگريسته و داد و عدالت و امکانات و منابع را بر همگان ارزانی دارد.

3. ما معتقديم که ايرانيان، بعنوان مالکان حقيقی کشورشان، بايد از همه ی حقوق مندرج در اعلاميه ی حقوق بشر، بدور از هرگونه شرط مذهبی يا غير مذهبی، برخوردار باشند و حکومت آينده ی ايران بايد همه ی مفاد کنوانسيون های بين المللی را که متضمن برابری جنسيتی، ممنوعيت تبعيض، شکنجه، اعدام، زندان عقيدتی ـ سياسی، و محروميت از خدمات آموزشی و بهداشتی اند بدون هيچ اما و چرا و شرطی پذيرفته و رعايت کند.

4. ما اعتقاد داريم که شرط وجود «ايرانيان» برقراری و حفظ يک ايران يکپارچه است و معتقديم که اعمال تبعيض های گوناگون مهمترين عامل به خطر افتادن يکپارچگی کشور بوده و ميل جداسری را در گروه های مختلف اجتماعی بيدار می کند. ما باور داريم که استمرار اين يکپارچگی را تنها برانداختن انواع تبعيض های قومی و سرزمينی و فرهنگی تضمين می کند.

5. ما اعتقاد داريم که «ايرانی بودن»، علاوه بر جنبه های حقوقی و قانونی اش، يک باور برخاسته از «هويت ملی ـ تاريخی» ما است که تبعيض می تواند ويرانگر آن باشد. لذا، معتقديم که توجه به ميراث های گوناگون فرهنگی «همه ی ايرانيان»، در همه ی ادوار تاريخ اين کشور، مهمترين اقدام در راستای حفظ و تقويت يک حس عميق پيوند خوردگی با هويت ايرانی بشمار می رود. در عين حال، ما آگاهی انتقادی و بدون تبعيض از تاريخ گذشته، بدون انکار حتی لحظه ای از اين سرگذشت را، يکی از شروط حفظ هويت ملی ايرانيان و بهم گره خوردن و پيوند يافتن همه ی گوناگونی های اين ملت می دانيم.

6. ما معتقديم که ايران در صورتی متعلق به همه ی ايرانيان خواهد بود که هيچ فرد و گروهی از لحاظ مالکيت بر حاکميت و اداره ی مملکت و برخورداری از مواهب آن بر ديگران برتری نداشته و دارای امتيار ويژه ای نباشد. درهای همه ی مناصب کشوری و لشگری بايد بر همه ی ايرانيان گشوده باشد و هيچ کس را نتوان برای احراز مشاغل و مناصب انتخابی و انتصابی بخاطر نوع عقيده و مذهب و زبان و قوميت و جنسيت اش از اين امکانات محروم ساخت.

7. ما معتقديم که مهمترين راه حل «پذيرش تفاوت ها در فضائی بی تبعيض» استقرار شايسته سالاری در کشور است چرا که اعمال هرگونه معيار ديگری در گزينش ها و انتصاب ها به برقراری تبعيض می انجامد.

8. ما منابع و منافع ملی را از آن همه ی ايرانيان می دانيم، و در عين حال بنا بر اصل احترام به فردانيت انسان ها و حق آنها در برخورداری از ثمره ی تلاش هاشان در طول زندگی، مالکيت خصوصی را محترم داشته اما، در عين حال، اعتقاد داريم که، بنا بر اصل «عدم تبعيض»، هيچکس نمی تواند بخاطر دست آوردهای مادی خود از امتيازات اجتماعی خاصی برخوردار باشد. نيز همان اصل ايجاب می کند که سياست های کشوری همواره در راستای ايجاد تعديل اجتماعی تنظيم شوند.

9. آشکار است که «رفع تبعيضات مختلف از يک جامعه ی رنگارنگ و متنوع» متضمن آن نيز هست که هيچ گروه و قشر اجتماعی نتواند ارزش های خاص خود را بر ديگران تحميل کرده، شهروندان کشور را به درجات مختلف تقسيم نموده، و امکانات کشور را بر حسب اين تقسيمات بين آنان توزيع کند. بدين دليل، ما خواستار حکومتی غير مذهبی و غير مکتبی هستيم که فقط ترجمان خواست ها و نيازهای «همه ی ايرانيان» و مجری تصميمات نمايندگان همه ی آنان در مجالسی قانونگزار باشد که نمايندگانشان بدون هيچ نظارت و دخالت تبعيض آميزی برگزيده شده باشند.

10. ما معتقديم که يکی از نشانه های همزيستی آن است که هيچ گروهی نتواند ارزش ها، مناسبت ها و اعياد و سوگواری های خود را بر ديگر گروه ها تحميل کند. ما اين «مناسبت ها» را اختصاصی و گروهی دانسته و، در عين حفظ احترامی معمولی نسبت به آنها، معتقديم که ديگران نبايد مجبور به رعايت ملاحظاتی در موردشان باشند.

11. ما می دانيم که رنگارنگی يک جامعه در عين حالی که وجود چتر گسترده ی بی تبعيضی را ايجاب می کند، ضرورت توجه به نيازهای انحصاری قشرهای اجتماعی مختلف را نيز با خود می آورد. پس، لازمه ی پذيرش کثرت و تنوع، برسميت شناختن اختيارات درونی گروه های بزرگ و کوچک اجتماعی نيز هست و اعمال هرگونه تحميل در مورد مذهب، زبان، ارزش های فرهنگی، و نيز کوشش برای ايجاد يک شکلی تبعيض آفرين و تمرکز بی قاعده به تبعيض، نارضايتی، و پيدايش نيروهای گريزان از همزيستی می شود و بايد ممنوع گردد.

12. عدم تبعيض ايجاب می کند که در کشور ما هيچ مقامی نتواند غيرمسئول و غيرپاسخگو به مردم و نمايندگانشان باشد و خود را تافته ای جدا بافته تلقی کند. هرکس بقدر مسئوليتی که می پذيرد مسئول و پاسخگو به ملت است.

13. ما سخت به اهميت «تحزب» در کار سياسی معتقديم و همگان را به عضويت در احزاب گوناگون تشويق می کنيم. در عين حال، معتقديم که کار يک حزب سياسی کوشش برای تحميل ايدئولوژی، مکتب و مذهبی خاص بر نظام حکومتی و زندگی اجتماعی نيست بلکه هر حزب می تواند، با تکيه بر ديدگاه های عقيدتی خود، اما در چهارچوب آزادی های دموکراتيک و سکولار، «برنامه» های مختلفی را به مردم رأی دهنده عرضه نمايد. همچنين، هر حزب نشسته در قدرتی بايد بداند که خادم «همه ی ايرانيان» است و نمی تواند بين اعضای خود با ديگران تفاوت و تبعيض قائل شود. همچنين، بمنظور جلوگيری از بروز استبداد حزبی، هيچ شخصيت و حزبی نمی تواند برای هميشه در قدرت بماند و همه ی گردانندگان کشور بصورتی ادواری و مدتمند برای انجام وظايف خود برگزيده می شوند و در دوران کار خود همگی مستخدمين و خدمتگذاران ملت محسوب شده و در موقعيتی نيستند که از لحاظ حقوق اجتماعی خود را بالاتر از تک تک آحاد ملت ايران بدانند.

14. در ايران بی تبعيضی که ما می خواهيم ملت همواره بايد از حق بازبينی، انتقاد، اعتراض، اجتماعات مسالمت آميز و اعتصاب های قانونی بوسيله ی نمايندگان برگزيده ی خود برخوردار باشد. به موازات اين امر، آزادی مطبوعات و رسانه ها بايد بوسيله ی حکومت قانونی تضمين و حمايت شود. رسيدگی به هرگونه شکايتی در مورد مطالب پخش شده از سوی رسانه ها با قوه ی مستقل قضائی است و دولت ها بايد حق دخالت در اين امور را نداشته باشند. همچنين آزادی بيان ايجاب می کند که در سطح ملی، هيچ امری بجز يکپارچگی کشور، آزادی مردمان، و برقراری نهادهای دموکراتيک «مقدس» نباشد اما همين امور اخير نيز، با توجه به قداست زمينی شان، «انتقاد ناپذير» نبوده و کسی را نمی توان از عرضه ی انتقاد نسبت به آنها منع کرد.

15. ما معتقديم که نيروهای مسلح کشور و نيروهای انتظامی و فرماندهان آنان نبايد حق شرکت در فعاليت های سياسی و اقتصادی را (مگر در حد حقوق شهروندی و امکانات شخصی و بدون استفاده از هرگونه رانت حکومتی يا نظامی) دارا باشند و لازم است

که موظف به اجرای وظايف قانونی خود بوده و از دولت منتخب ملت اطاعت کنند

بیانیه مهم ارتش ایران

به نام يزدان پاک

"ارتش پناه ملت"

درسال های دفاع مقدس که دوشادوش برادران سپاه، از اين آب وخاک دفاع می کرديم، درواقع مشغول دفاع ازشرف وآبرو و حيثيت وجان و مال ملت ايران بوديم. ارزش کشورهم به دليل ارزش ملت ايران است. سلاح ارتشی وسپاهی بايد در راه خدمت به اين ملت به کارگرفته شده وجان آنان هم در راه مردم ايران فدا شود. در روزگاری که همدوش برادران سپاهی جان خود را فدای اين ملت می کرديم هرگزگمان نمی برديم که ممکن است روزی گروهی ازسپاهی ها، بر خلاف خواست بخش اعظم پرسنل صادق و ايثارگرسپاه، قدرت سلاح خود را در مقابل اين ملت به کارگيرند.

ارتش خود را پناه ملت می داند و هيچ گاه به خواست سياستمداران برای سرکوب مردم تن در نداده است. به عهد خود برای عدم دخالت درسياست وفادار است اما نمی تواند در مقابل ظلم و تجاوز به هم وطنان خود نيز ساکت بنشيند. به همين دليل به آن دسته از تحميل شدگان به سپاه که دست تجاوز وتعدی به جان ومال وآبرو و ناموس ملت ايران درازکرده اند و بيش ازهمه به خون شهدای نيروهای مسلح کشور اعم از سپاهی و ارتشی خيانت کرده اند، شديدا اخطارمی کنيم که اگر از راه رفته بازنگردند، خود را با واکنش جان برکفان ارتش مواجه خواهند ديد. ارتش پناه ملت است و از ملت آرام وصلح دوست ايران در مقابل هر متجاوزی تا آخرين قطره خون خود دفاع خواهد کرد.

گروهی ازخلبانان وپرسنل هواپيمايی نيروی زمينی ارتش جمهوری اسلامی ايران ( هوانيروز)
جمعی ازفرماندهان وپرسنل گروه سی وسه توپخانه اصفهان
گروهی ازخلبانان وهمافران نيروی هوايی ارتش جمهوری اسلامی ايران(نهاجا)
دانشگاه شهيد ستاری نيروی هوايی ارتش جمهوری اسلامی ايران(نهاجا)
جمعی ازپرسنل ستاد فرماندهی نيروی هوايی ارتش جمهوری اسلامی ايران(نهاجا)
جمعی ازپرسنل مرکزآموزش پشتيبانی نزاجا
جمعی ازاساتيد ومسئولين دانشگاه افسری امام علی(ع)
جمعی ازپرسنل ومسئولين ستاد فرماندهی کل ارتش

نامۀ کروبی به هاشمی

حضور محترم آيتالله هاشمي رفسنجاني

رياست محترم مجلس خبرگان رهبري

با سلام و احترام

بعد از برگزاري انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري، حوادث تلخي به وجود آمد كه به طور مفصل در خصوص آن، هم از سوي جنابعالي، هم از سوي افراد، گروهها و رسانه هاي مختلف به آن پرداخته شد.

از دستگيري هاي بي حساب و كتاب، از ضرب و شتم و وارد كردن جراحات تا شهادت فرزندان اين كشور، از حمله به خانه هاي مردم تا فاجعه خونين كوي دانشگاه و برخوردهاي خشن و وحشت انگيز حتي با خانمها در سطح خيابانهاي شهر- كه تاكنون سابقه نداشته است- رخ داد كه بسيار قابل تامل و پيگيري است. آنچه در اين ميان مطرح است در خصوص برخي از رفتارهاي شناعت آميز است كه اگر به طور متواتر از افراد مختلف كه در روزهاي اخير آزاد شده اند، نشنيده بودم، باورشان حداقل براي من و شما كه در طول قريب به نيم قرن سردي و گرمي روزگار را چشيده ايم سخت بود.

از برخوردهاي خشن و بي محابا، بر سر مردم باتوم را خرد كردن، آنچنان كه بعد از گذشت قريب به 40 روز همچنان اوضاعشان غيرعادي است و عوارض آن روي بدنشان قابل مشاهده است.

هتاكي و ابراز دشنام و فحاشي ركيك به افراد و نثار نواميس بازداشت شدگان و مردمي كه براي نماز جمعه آمده بودند صورت گرفت. رفتارهايي كه در فرهنگ ديني و اسلامي هيچ يك از گروهها جايي ندارد و نشان دهنده آن است كه افرادي براي اين كار استخدام شده اند كه حتي با اصول بديهي اسلام آشنايي ندارند و البته شايعاتي نيز مطرح شده كه فعلا به آن نمي پردازم.

احتمالا همانطور كه مطلع هستيد در اين خصوص چندي پيش نامهاي خطاب به رياست محترم قوه قضائيه ارسال كردم و جمعه هفته جاري همين نكات را به وزير معزول اطلاعات يادآور شدم كه روز شنبه در مطبوعات منتشر شد.

اما موضوعي را شنيدهام كه هنوز از آن بر خود ميلرزم. در دو روز اخير كه اين خبر را شنيدهام خواب از سرم ربوده شده است. حدود ساعت دو كه خود را براي خواب آماده ميكردم. به بسترم رفتم ولي خدا شاهد است كه بدون ذره اي مبالغه، خوابم نبرد، تا ساعت 4 بامداد كه مجددا بلند شدم كمي قرآن خواندم، دوش گرفتم تا آب كمي آرامم كند، حتي نماز صبح را نيز خواندم و تا نزديكي هاي طلوع آفتاب خوابم نبرد.

افرادي اين مطالب را به من گفته اند كه داراي پست هاي حساس در اين كشور بوده اند. نيروهاي نام و نشان داري كه تعدادي از آنها نيز از رزمندگان دفاع مقدس بوده اند. اين افراد اظهار داشته اند، اتفاقي در زندانها رخ داده است كه چنانچه حتي اگر يك مورد نيز صدق داشته باشد، فاجعه اي است براي جمهوري اسلامي كه تاريخ درخشان و سپيد روحانيت تشيع را تبديل به ماجراي سياه و ننگين ميكند كه روي بسياري از حكومتهاي ديكتاتور از جمله رژيم ستمشاهي را سفيد خواهد كرد.

گمان نميكنم زندانيان دوران 15 ساله مبارزات قبل از انقلاب كه از افراد توده گرفته تا گروه هاي مسلح مبارز التقاطي تا اعضاي نهضت آزادي و موتلفه و حزب ملل اسلامي كه در زندان با هم زندگي كرده اند، ديده يا شنيده باشند.

اينجانب اين مطالب را براي شما مينويسم و مصرانه ميخواهم روي اين قضيه اقدام و به صورتي كه صلاح ميدانيد با حضرت آيت الله خامنه اي مطرح فرماييد و با جديت پيگير شود تا روشن گردد چرا كه در همين جامعه امروز و توسط خود بچه هاي بازداشتي در رسانه ها و سايتها در حال مطرح شدن است و معلوم نيست آيندگان چه قضاوتي با شاخ و برگ دادن آن خواهند كرد

جناب آقاي هاشمي

اينجانب به خاطر اسلام و در رأس آن امام راحل و اين همه فداكاريها و شهادتها و به قصد قربت الي الله، بهرغم آنكه در شأن من نيز نميباشد و به رغم همه مشغله ها و گرفتاريها و به رغم آنكه ميدانم به حيثيت اينجانب لطمه خواهد خورد، آماده ام مسووليت تحقيق و بررسي جهت تعيين صحت و سقم اين حوادث و اخبار رسيده را بر عهده گيرم و تعهد شرعي مينمايم بدون حب و بغض و با رعايت كمال انصاف به بررسي و ارائه گزارش بپردازم.

اما موضوع مطرح شده از اين قرار است:

عده اي از افراد بازداشت شده مطرح نموده اند كه برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است. از سوي ديگر افرادي به پسرهاي جوان زنداني با حالتي وحشيانه تجاوز كرده اند به طوري كه برخي دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديده اند و در كنج خانه هاي خود خزيده اند.

با توجه به اهميت مساله انتظار است اين اقدام توسط هياتي بي غرض و شفاف از طرف رئيس مجلس خبرگان رهبري مورد بررسي و پيگيري تا حصول نتيجه قرار گيرد. تا درسي براي آيندگان شود و فرصت به اراذل و اوباشي از اين دست ندهد به عنوان آخرين مطلب نيز يادآور ميشوم از اين نامه دو نسخه تهيه گرديده كه يكي مهر و موم شده براي جنابعالي ارسال و ديگري نزد بنده قرار دارد.

با آرزوي توفيق

مهدي كروبي7/5/1388

http://nazaninan.blogspot.com/2009/08/10.html :منبع

جنبش سبز

بار دیگر ملت ایران حماسه افرید و عظمت و شکوه خود را در نظرگاه جهانیان به نمایش گذاشت. نمایشی که جمهوری اسلامی تدارکات ان را فراهم ساخت و زمینه ساز ان شد تا بلکه بقاء خود را برای مدتی بیشتر تضمین نماید اما مردم به مراتب هوشیارتر و اگاه تر به صحنه امدند و در یک حرکت غیر مترقبه و غیر قابل پیش بینی، نقش قهرمان داستان را به نیکی ایفا کردند و جمهوری اسلامی را مبدل به یک بازندۀ سرافکنده نمودند. همۀ رژیم های اقتدارگرا دارای حداقل یک نقطه ضعف اند که سرانجام منجر به تزلزل و یا اضمحلال انان خواهد شد. تنها ابزاری که جمهوری اسلامی را در طی سالها پا برجا ساخته، انتخابات ریاست جمهوری، یا به تعبیری جمهوریت نظام است. در دوره دهم، جمهوری اسلامی خواست با کمی باز نمودن فضای انتخاباتی و تبلیغاتی به مشروعیت سیاسی خویش قوام بخشد اما خوشبختانه این کار به نفع مردم و به ضرر حکومت خاتمه یافت و لطمه ای که به مشروعیت کل نظام وارد شد در 30 سال گذشته سابقه نداشته و بسیاری از تدابیر و سیاستهای معین و پیش بینی شدۀ حکومت را نقش بر اب کرد.

انتخابات دورۀ دهم از ویژگی های خاصی برخوردار بود که در هیچ یک از انتخابات گذشته سابقه نداشت. این گفته در حالی است که جمهوری اسلامی با خشونت و ضرب و شتم وحشیانه ای توانست مردم معترض را به خانه هاشان روانه کند و فریاد حق طلبانه مردم را در کوچه و خیابان های ایران تا حدودی از میان ببرد. در عین حال این رویکرد رژیم توانست، عدم مشروعیت کل نظام را در نظر قشر کثیری از مردم فزونی دهد و خاطر مردم را بیش از پیش از خود منزجر و متنفر سازد.

دولت احمدی نژاد در خلال 4 سال گذشته یعنی دورۀ نهم، با عملکرد نااگاهانه و سخیفانه چه در سیاست خارجی و چه در مدیریت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داخلی اکثریت مردم را از خود رنجانده و چه بسا عاصی و شاکی ساخته است. در هیچ دوره ای از تاریخ جمهوری اسلامی، ملت ایران با وجود نفت 140 دلار با چنین مشکلاتی روبه رو نبوده اند. بنزین سهمیه بندی شود، تحریم های اقتصادی به حد بالایی برسد، عزت ملی به این درجه تنزل یابد، زیربنای اقتصادی تخریب شود، فرهنگ جامعه رو به خشونت و دروغ و تزویر معطوف شود، و سایر مصائب و مشکلات دیگر که خود بر انها اگاه ایم.

دولتی که خود را مجری عدالت معرفی کرد و پاسدار حقوق مستضعفین شد و مدعی اوردن پول نفت بر سر سفرها بود، مرتکب بیشترین فساد و اجحاف در حق مردم شده است. کسی نمی پرسد درامد سرشار چهار سال نفت به کجا رفت؟! کسی نمی پرسد چرا زنان و دختران ایرانی در خیابانها مورد تجاوز و تعدی مأمورین حکومت و ضرب و شتم گشت ارشاد واقع گشتند؟! کسی نمی پرسد چرا با ان طرز وحشیانه با جوانان مقابله کردند؟! چرا اقای خامنه ای و پسر ایشان میلیاردها دلار از پول ملت را بدون هیچ حساب و کتابی به عربهای لبنان از جمله حماس و حزب الله هدیه میدهد؟ چرا این همه سانسور و تفتیش عقاید فزونی گرفته؟ چرا از انتشار کتابها، فیلمها، روزنامه ها و سایر فعالیتهای فرهنگی بشدت جلوگیری میشود؟ چرا هفته ای یک کارخانه ورشکست میشود؟ چرا امار بیکاری به صورت تصاعدی بالا میرود؟ و چرا... و چرا... و چرا...؟

به چه دلیل ملت ایران باید این هزینۀ سنگین و گران را در قبال اتمی شدن بپردازد؟ چرا ایران با پرداخت باج های هنگفت به روسیه هنوز از بدست اوردن یک نیروگاه اتمی محروم است؟ ایا واقعاً فعالیت های اتمی ایران مسالمت امیز است؟

حکومت ایران یک حکومت استبدادی – دینی و ایدئولوگ و فاشیستی است. در هر صورت دسترسی این رژیم به سلاح اتمی، تهدیدی بالقوه علیه بشریت است. حکومتی که با مردم خویش با گلوله و اتش و شکنجه و ارعاب برخورد میکند چه انتظار و توقعی میرود که با جهانیان در اشتی و صلح و دوستی مراوده داشته باشد. اگر واقعاً جمهوری اسلامی برای تأمین انرژی برق مردم ایران خواهان دست یابی به انرژی اتمی است چرا در تأمین بنزین مردم کوتاهی ورزیده و شرایط به گونه ای پیش میرود که در دومین کشور نفتی جهان، بنزین به صورت جیره بندی و با قیمت بالا در اختیار مردم قرار میگیرد. چرا در قبال اتمی شدن، استقلال ملت ایران توسط روسیه زیر سوال می رود؟ اساساً چرا جمهوری اسلامی در مورد نیروگاه های اتمی با شفافیت برخورد نمی کند و مدام با سوءنیت و اغماض با چهانیان برخورد میکند؟

شک و تردیدی باقی نمی ماند که جمهوری اسلامی در پی بمب اتمی است تا به نوعی با تهدید کشورهای خارجی به سرکوب مخالفان داخلی بپردازد و بقاء خود را تضمین کند.

با روی کار امدن احمدی نژاد و اشخاص افراطی و محافظه کار، حمایت و پشتیبانی خامنه ای از وی، حکومت ایران به مراتب سرکوبگر و پلیدتر از گذشته به کار خود ادامه میدهد و این روند میتواند ایران را به مرز نابودی و جنگ و فروپاشی بکشاند و در این رابطه هیچ کسی جز مردم ایران ضرر و زیان نخواهند دید.

با توجه به این که در ایران طبقۀ متوسط هنوز در اکثریت است و افراد تحصیل کرده و باسواد در جامعه دیده میشوند کار حکومت به سهولت میسر نیست و مردم نیز در تقابل با عملکرد حکومت از هیچ اعتراض و انتقادی فروگذار نیستند. با همۀ سرکوب و ضرب و شتم حکومت، مردم با شهامت و شجاعت به خیابان میایند و اعتراض خود را به گوش دیگر کشورها میرسانند.

در انتخابات دهم و کادیداتوری اقای موسوی مردم از بین بد و خیلی بدتر خواهان انتخاب بد شدند و با شوق و شور تمام به خبایانها امدند و جشن و شادی بپا کردند و این روند ادامه داشت تا شب انتخابات و بعد از اعلام نتایج دستکاری و مهندسی شدۀ حکومت این شادی و شور تبدیل به خشم و عصبانیت شد و جنبۀ اعتراضی به خود گرفت. عملکرد مغرضانه و عجولانۀ حکومت در همۀ مراحل نشان از تقلب گسترده در انتخابات داشت. به خصوص سخنان سران سپاه قبل از برگزاری انتخابات و ممانعت از شکل گیری انقلاب مخملی!، حکایت از تلقب و دستکاری در رأی مردم داشت.

عواقب و پیامدهای این رویدادها در دراز مدت مشخص خواهد شد و با تدقیق در مسائل جاری کشور میتوان اینده را پیش بینی نمود. طی این انتخابات مبرهن گشت که در ایران صرفاً یک رأی حرف اول و اخر را میزند و ان رأی مقام معظم رهبری! است. شخصی که به هیچ نهادی پاسخگو نیست و به نوعی، مرجع قانون میباشد و قانون اساسی برخاسته از اراده و میل ایشان است. گرچه قبلاً هم چنین بوده اما در طی چند هفتۀ گذشته بر عموم مردم اشکار شد که خواست رهبری، خواست ملت ایران است. جمهوریت نظام نیز بیش از همیشه مورد تهدید و تعرض قرار گرفت و علناً در حال حاضر جمهوریتی وجود ندارد. سیستم حکومتی، یا به بیان دیگر رژیم، ماهیت پادشاهی به خود گرفته یعنی به عبارتی بازگشت به قبل از انقلاب 57. اگر دقت کنیم هیچ تفاوتی بین رژیم سابق و رژیم حال نیست و ماهیت هر دو یکسان است. فقط اشخاص تعویض شده اند.

بازداشت بسیاری از اشخاص اصلاح طلب و روزنامه نگار و غیره نشان از اتمام حجت در چهار سال اینده است. در این چهار سال اتفاقات زیادی پیش روست که نفع و ضرر ان بستگی به اراده و تصمیم مردم ایران دارد.

شکافی که بین سران نظام بوجود امده بر بحران اوضاع افزوده است و نظام را به سراشیبی سقوط پیش میراند. بدون تردید این اوضاع و شرایط فرصت مناسبی را برای مخالفان رژیم بوجود اورده که اگر با هوشیاری با مسائل برخورد کنند استعانت ساقط نمودن این رژیم سرکوبگر را دارند. از ویژگی های رژیم ها توتالیتر این است که متناسب با عملکرد خود زوال و نابودی خویش را فراهم میسازند. چنانچه با خشونت تمام بخواهند به بقاء خود بیفزایند، بیشتر خود را به منجلاب بحران و نابودی میکشانند. از این حیث که هیچ رژیم توتالیتر تداوم و استمرار همیشگی نخواهد داشت و مدام انرژی و توان خود را مصروف سرکوب و توطئه علیه مردم خویش میدارد، نهایتاً این خشونتها گریبان گیر اتباع و پیروان رژیم هم میشود. جمهوری اسلامی اگر به همین ترتیب پیش رود، دیری نخواهد پایید سرنوشتی جز این داشته باشد.

اما جنبش سبز مردم مشت مستحکمی علیه ولایت فقیه و دستگاه قدرت خامنه ای بود. مردم ایران در خلال ماه های اخیر با تظاهرات میلیونی، اما مسالمت امیز و هوشیارانه، مخالفت شدید خود را به خامنه ای ابراز نمودند و خشم مزدوران و اجامر وی را اعتلا دادند. حوادث رقت بار و تأسف برانگیز این دوران ماهیت توتالیتارسیم و خشونت طلب جمهوری اسلامی را ملموس ساخت که هیچ موقع از حافظۀ ملت ایران پاک نخواهد شد. به ظاهر اگر اعتراضات مردم نتیجۀ دلخواه انان را در بر نداشت اما تأثیرات شگرفی در حوادث اینده خواهد گذاشت. چه اینکه در حال حاضر تأثیر ان مبرهن گشته است.

جوش و خروش جنبش سبز نه صرفاً جهت حمایت از اقای موسوی بلکه نشان از میزان اگاهی و سطح شعور، روح ازادیخواهی و حق طلبی و تلاش برای رسیدن به حاکمیت قانون برامده از شأن انسان و به قول معروف دموکراسی داشت که ابعاد گسترده ای از خواستها و مطالبات مردم ایران دارد و اگر به نیکی موشکافی شود، میتواند شک و شبهات بسیاری را بر طرف سازد. بی شک این جنبش با قدرت تمام به حیات خود ادامه میدهد و در موقعیتهای مناسب از فرصت استفاده میکند و موج سبز را در خیابانها به نمایش خواهد گذاشت.

در این مواقع رژیم تصمیم به لاپوشانی و ماست مالی کردن جنایات و فجایع خود بر میاید و تا حدودی قادر خواهد بود که نظر اندکی از مردم را به خود جلب نماید. به عنوان مثال با بستن زندان کهریزک و پیگیری اشخاص شکنجه گر خواهان سامان بخشیدن به اوضاع مشروعیت خود هست. در این گونه موارد مردم باید با هوشیاری برخورد کنند و حتی یک گام از مطالبات خود پس نروند.

امید است که این جنبش اغازی باشد برای اعتراضات گسترده و نهایتاً به پیروزی مردم ایران بینجامد.

ما با تمام قدرت هستیم



ما زنده با انیم که ارام نگیریم ***** موجیم که اسودگی ما عدم ماست

ماهستیم

باعث امید و دلگرمی است که هر روز در یکی از شهرهای ایران حداقل یک یا دو پرچم شیر و خورشید برافراشته میشود و جمهوری اسلامی تبدیل به عکس العمل در مقابل اعمال جنبش ماهستیم شده است. شوق و شوری که از وجود جوانان ایرانی شراره میزند بدون شک از بیداری و ازادیخواهی انان اگاهی میدهد.

برای نخستین بار جوانان ایران با دلبستگی و علاقۀ مفرط، پرچم ملی خود را با همۀ محدودیتها و خشونتهای جمهوری اسلامی بر میادین و گذرگاه ها نصب میکنند. این روند ادامه دارد تا سرنگونی رژیم جهل و جر و ستم ولایت فقیه.

امروز بسیاری از جوانان ایران از مسائل بیهوده و پیش پا افتاده جدا شدند و به در اندیشۀ ازادی و استقلال و سعادت مردم و احیاء هویت و تاریخ کشور خویش هستند.

جمهوری اسلامی با مواد مخدر، با فوتبالهای مسخرۀ باشگاهی اش، با مسائل مذهبی و با مسائل اسرائیل و فلسطین، پیوسته درصدد گمراهی و انحراف جوانان ایران، گام برداشته تا انان هرگز به فکر اعتراض به حکومت، دخالت در مسائل سیاسی، استقلال و هویت ملی خودشان نپردازند. زیرا که در این صورت بقاء خود را متزلزل میبیند و به هر طریق و روش خواهان نیستن و محو و نابودی انان از صحنۀ روزگار بوده است.

اما هنگامیکه جوانی با ان شجاعت و دلیری، پرچم شیر و خورشید را در خیابانی به اهتزار در میاورد همۀ نقشه ها و حیله های جمهوری اسلامی را نقش بر اب میکند و به او میگوید: من هستم. من حضور دارم. من با تمام قدرت جوانیم وجود دارم.

بسیاری از دختران و زنان ایران با همۀ ضرب و شتم ها، با همۀ توسری ها و تحقیرهای جمهوری اسلامی، امروز با جسارت و گردن فرازی به مبارزه با ایدئولوژی منحط و ارتجاعی حکومت میروند و یک گام از حقوق خود عقب نشینی نمی کنند، تن به تحقیر و سرکوفت نمی دهند.

اگاه باشیم که این راه به سوی روشنی و ازادی و پیروزی ماست، اگر باشیم

درود و سپاس از همۀ یاران جنبش ماهستیم که پرچم شیر و خورشید را در شهرهای ایران برافراشتند

دینداری و خدا شناسی در جنبش ملی ماهستیم

یکی از ترفندهای مزوّرانۀ جمهوری اسلامی در طی حیات اش زدودن خدا و روح ایزدی از جامعۀ ایران بوده است و در عوض جایگزین یک هیولای وحشتناک و خشمگین در اسمان برای عبادت و ستایش. اگر به سخنان اقای خمینی در اوایل انقلاب توجه کنیم از الله قاسم و جبار، بسیار استفاده میکرد و چه بسا سخنرانی هایش را با «بسم الله القاسم والجباری» اغاز مینمود. درست در همین راستا، علاوه بر بی دین شدن جامعۀ ایران، خدشه دار شدن هویت ملی ما نیز ضمیمۀ ان بوده است، زیرا جامعه ای که بی هویت و بی شناسنامه شد قطعاً پذیرای هر امر پوچ و ناشایستی خواهد شد.

این گونه ترفندها مختص حکومت های توتالیتر و استبدادی است، جهت کنترل مردم به لحاظ فکری و روحی و روانی، و به واسطۀ این، از افراد یک ملت، عروسک های خیمه شب بازی می سازند تا انان را در هر جا و در هر زمان، متناسب با منافع خود استعمال کنند. در جمهوری اسلامی نیز میتوان نظیر ان را خانواده های شهدا و متدینین نام برد که در مواقع بحرانی و مورد نیاز، رژیم انان را به خیابان میاورد و با شعار مرگ بر امریکا و اسرائیل، استفاده های سیاسی می برد و یا با برگزاری تظاهرات های تشریفاتی به خود مشروعیت و حاکمیت سیاسی می بخشد.

اگر با اجتماع ایران در ارتباط باشیم متوجه سقوط ارزشهای اخلاقی و دینی در روابط اجتماعی میشویم که البته امری است اجتناب ناپذیر زیرا که مقدمات و پیش زمینۀ این فرایند توسط حکومت و به عبارتی استعمار مدتها پیش تدارک دیده شده و مردم در اثر شکست ها پی در پی و ناروایی های اجتماعی و اقتصادی که بدون تردید از بی کفایتی حکومت نشئت میگیرد، به ستوه امده اند و با مشاهدۀ صحنه های اعدام و شلاق زدن و سنگسار کردن و این قبیل جنایات قرون وسطایی، دچار مشکلات روانی و عصبی شده اند و از دولا و راست شدن در مقابل خدا و دینداری چیزی عاید انان نشده و دیگر بهانه ای برای ستایش خدا به معنای روحانی و معنوی ندارند. در اصل یک نوع بدبینی نسبت به دین و خداوند؛ به عبارت دیگر از منظر و دیدگاه انان دین و دینداری مقام و منزلت گذشته را ندارد. این مربوط به یک وجه قضیه میشود و وجه دیگر ان از این قرار است که اعمال توأم به تزویر و ریا و خشونت حکومت به جامعه سرایت کرده و باعث فساد و تباهی در اقشار جامعه شده است. وقتی یک روحانی که از منظر جامعه به عنوان الگو و فرد نمونه در اخلاق و کردار قلمداد میشد و همواره نقش ارشاد مردم را ایفاء میکرد، امروز دستانش الوده به خون جوانان، تجاوز به ناموس مردم، کلاهبرداری و دزدیهای میلیاردی است، تکلیف مابقی مردم به نیکی روشن است. وقتی مواد مخدر بوسیلۀ مافیاها وارد میشود و به وفور در بین جوانان پخش و توزیع میکنند و طریقۀ مصرف ان را توسط سریال ها و سینما نمایش میدهند، 6 میلیون معتاد رقم زیادی نیست!. هنگامی که پدری به جای نوازش و ابراز عشق و علاقه به دخترش تجاوز جنسی میکند و یا وقتی مردی در اثر اعتیاد همسر خود را وادار به تن فروشی میکند تا مواد مصرفی خود را تهیه کند، همگی حکایت از یک جامعۀ بی هویت و بی اخلاق و بی دین دارد.

دیگر اینکه مردم خداشناسی و دینداری را صرفاً در نماز سر وقت خواندن و 30 روز تمام، روزه گرفتن در ماه رمضان و سالی یک بار مکه و کربلا رفتن و تسبیح دور انگشتان چرخاندن و حضور در مراسم عزاداری برای امام حسین و این قبیل مسائل می شناسند و عمل میکنند. به انان تلقین شده که نماز بخوانید، روزه بگیرید و عزاداری بکنید تا به بهشت بروید و انجا از حوری و قلمان و غیر بهرمند شوید و هر چه بهتر این کارها را انجام دهید، حوری درازتری از طرف خداوند تبارک و تعالی هدیه میگیرید.

در صورتی که دینداری و خداشناسی واقعی و تأثیرگذار هنگامی صورت میگیرد که انسانها به انسانها خدمت کنند و وسیله ای برای خوشبختی و سعادت یکدیگر شوند. خدا هیچ نیازی به ستایش و عبادت و روزه گرفتن و غیره ندارد و این گونه اعمال درست یا غلط صرفاً سبب تأثیرگذاری بر اعمال هر انسانی تعیین شده تا انسانها بتوانند همدیگر را خشنود کنند. امروز مردم ایران تظاهر به دینداری میکنند. اگر تمام واجبات را به بهترین نحو ممکن انجام دهم، ولی کسی را از خود ازرده کنم، و یا هر سال به مکه و کربلا مشرف شوم اما از یاری به همسایۀ فقیر و تنگدستم که شب ها با شکمی گرسنه به بالین میرود اعتنایی نکنم، و یا اگر هر سال ده شب محرم را برای امام حسین عزاداری میکنم ولی از عیادت پدربزرگ و مادربزرگ کوتاهی می ورزم، ادم دینداری نیستم. میزان برتری دینداری هر انسانی را باید در نحوۀ روابط او با اطرافیانش جستجو کنیم. مشکلات اجتماعی ما از ان جای ناشی میشود که جمهوری اسلامی با خدا و دین حکومت میکند. بارها گفته ام کار دولت دینداری و خداشناسی نیست، مردم به اندازۀ فهم و شعور خود تدین و خداشناسی میکنند.

اگر به قانون اساسی جمهوری اسلامی عنایت کنیم اصل اول می گوید نظام جمهوری اسلامی نظامی است که بر پایۀ «لاّ اِله اِلاَّ الله» حکومت میکند. مسلم و مبرهن است که این حکومت جمع کثیری را از حقوق و شؤون خود محروم کرده و انان را انسان به حساب نمی اورد. خدا در اندیشۀ هر انسانی شکل و ماهیت خاصی دارد که ناشی از عمق فهم و درک ان شخص است. خدای انسان نادان، نادان است و خدای انسان دانا، داناست و خدای انسان عاشق، خدای زیبایی و دوست داشتن است. جمهوری اسلامی به ظاهر دم از حمایت اقلیتهای مذهبی میزند ولی در باطن هیچ ترحم و شفقتی نسبت به انان روا نمی دارد و مدام انان را مورد غضب و اجحاف قرار میدهد و انان را از حقوق شهروندی محروم میسازد. حکومتی که مدعی نشر و اشاعۀ اخلاق و معنویت دینی است و به نوعی خواهان ترویج مبانی دینی حتی در اروپا و امریکا است، در کشور خود مذاهب دیگر را سرکوب و منکوب میکند و به انان اجازۀ تدین نمی دهد. جمهوری اسلامی در30 سال حیاتش بزرگترین خیانت و ضربه را به دین اسلام و مذهب تشیع روا داشته و با رفتار و کردار مخربش حتی دینداران واقعی را به انحراف کشانده است. در حال حاضر هر گاه مردم در اجتماع با فرد روحانی برخورد کنند وی را در معرض شماتت و استهزا قرار میدهند و حتی لعن و نفرین میکنند و روحانیون در نظر مردم فاقد شأن و منزلت قبل از انقلاب هستند.

وقتی بانویی با چادر به صفوف نانوایی ها میاید و شعار ماهستیم سر میدهد، و یا وقتی ایت الله بروجردی را به ان طرز فجیع دستگیر میکنند و به زندان میبرند و شکنجه میدهند، و یا هنگامی که دست به تخریب مساجد دراویش میزنند و انان را دستگیر میکنند، جملگی حکایت از هویت و بنیان کاذب و تهی جمهوری اسلامی است. نکته ای که باید اذعان داشت این است که جمهوری اسلامی هیچ سنخیتی با اسلام ندارد زیرا در هر مقطع که بقاء رژیم ایجاب کند، مبانی اسلام را تخطی میکنند و اقای خمینی نیز بر این امر صحه گذاشت که هیچ امری مهم تر و واجب تر از بقاء حکومت نیست.

باری، راجب خداشناسی در جنبش ملی ماهستیم، باید گفت که من نمی خواهم نظر خود را به عنوان ارجح نظرات بیان کنم بلکه انچه از روح جنبش در وجود من دمیده شده و با ان الفت گرفتم، بازگو میکنم. خدای ما، خدای ازاده گی است. خدایی که همیشه و همه جا دست گیر و همراه ماست. ما خدا را در عشق به زندگی و در عشق به طبیعت می بینیم. ما خدا را در چشمۀ حقیقت و جنگیدن با دیو دروغ می یابیم. ما خدا را در نیکی و درستی اعمال و رفتار خویش، ستایش و عبادت می کنیم. خدای ما نزدیک ماست. ما نه شوق و ذوق بهشت داریم و نه ترس و واهمۀ جهنم. خوشبختی ما وابسته به سعادت و خوشبختی عموم مردم است. خدای ما، قیم تا الاختیار ما نیست بلکه ما را ازاد و مختار افریده تا خود راه درستی و نیکی را برگزینیم. ما با رفتار پسندیدۀ خود با خدا معامله نمی کنیم، ما کسی را برای رضای خدا خشنود نمی کنیم بلکه صرفاً بخاطر خشنودی ان شخص است. ما در راه خدا چیزی را قربانی نمی کنیم. دین ما زینت است، وسیله ای است برای رسیدن به خوشبختی و سعادت و هرگز دین را هدف و مقصود نمی دانیم. ما از دین خود می گذریم ولی از شرف و انسانیت و ازادی خود هرگز عقب نشینی نمی کنیم. دین و خدای ما دشمن عزا است، بل شادی و بهزیستی را بر ما عرضه میدارد. ما هرگز از خدا نمی ترسیم. ما در حضور خدا با معشوق خود دیدار میکنیم. کتاب اسمانی ما شاهنامۀ حکیم طوس است، زبان ما زبان فارسی و ادبیات ما ادبیات فردوسی است. و سرانجام دین ما مبارزه با ظالم و دفاع از ستمدیده است و بخاطر همین است که می گوییم ماهستیم.

یک اتفاق، یک گزارش





87/8/10
با درود

امروز به همراه چهار تن از دوستان راهي شهر شيراز و زيارت پاسارگاد شديم. ساعت 11 صبح به محل قرار رسيديم و ديديم چند ماشين نيروي انتظامي بر سر راه ورودي پاسارگاد ايستاده اند ولي راه باز است و ما با کمي هول و هراس وارد خيابان شديم. باران بسيار شديدي می بارید ولي با اين حال از ماشين با دو چتر پياده شديم در نگاه اول که از چند صد متري بود محو تماشاي اين بناي عظيم و پرشکوه بوديم و به محض گرفتن بليط، من شخصا از دمه درِ ورودي تا به پاي مقبره مي دويدم تا رسيدم، مقبره را دور زدم و از روي زنجيرهاي دورتادور مقبره پريدم و بوسه اي بر سنگهاي کهن، اما پاکیزه و درخشان ان زدم که مامور حراست شديداً با من برخورد کرد و مرا به پشت زنجيرهاي اطراف مقبره منتقل کرد. ولي من پيوسته خيره و متحير بودم با اينکه زير باران خيس خيس شده بودم و شرشر اب از لباسهايم مي ريخت، متوجه نبودم اما با دوستان عکس هايي گرفتيم و مردم به صورت پراکند مي امدند و مي رفتند و در انجا بود که من مردي را روي ويلچر به همراه دو دختر جوانش ديدم و خوشحال شدم که با اين بارش باران چطور به اينجا امده است و مي ديدم که بيشتر پدربزرگها و مادربزرگها حضوردارند و در همان جا پيرزني با لبخند و تبسم مهرآمیز به من گفت ما موفق خواهيم شد. که منِ جوان از يک مادر مسن اميد گرفتم. بعد از ان تصميم گرفتيم به ماشين برويم تا کمي باران بند بيايد و دوباره باز گرديم که هرچه قدر منتظر شديم باران مجال پياده شدن را نمي داد. تصميم گرفتيم از کاخ بار و مقبره کمبوجيه ديدن کنيم که متاسفانه راه ان طرف را بسته بودند و تقريبا ساعت دوازده و نيم بود که از پشت پاسارگاد خارج شديم و ديديم راه را بسته اند و مردم هم زير باران ايستاده اند و خواستار باز گشايي راه هستند ولي به دروغ نيروي انتظامي از خراب بودن راه صحبت ميکرد. در اين ميان ديدم تعداد زيادي از روستاييان با لباسهاي محلي که از خود پاسارگاد نبودند در انجا حضور پيدا کردند ولي توفيق راه يافتن به درون پاسارگاد را نیافتند و ناکام برگشتند ولي تعدادي همواره زيره باران و باد سوزناک ايستاده بودند و شعار "ماهستيم" و "موجم اگر مي..." و "سرود ملي ايران" و شعر يار دبستاني من" را سر ميدادند و اين روند حتي يک لحظه هم قطع نمي شد. خوشبختانه در اين تجمع همه با دوربين هاي خود فيلم برداري و عکس برداري ميکردند. علاوه بر اينها، لباس شخصيها هم با ظاهر فریبنده در بين مردم حضور داشتند و غالباً با اندکي دقت قابل شناسايي بودند. حدود چند ساعتي اين رويه ادامه داشت و شعارهاي ديگري از جمله: "ازادي انديشه حق مسلم ماست" و "ايران وطن ماست کورش پدر ماست" و "خليج فارس هميشه هيچ وقت عرب نميشه" و "تا خون در رگ ماست کورش رهبر ماست" که اين شعار اخري خشم و خصم را در چهرهاي هولناک مامورين اين حکومت متجلي کرده بود، سر میدادیم. مدتي بود همه شعار ميدادند و يک دفعه ماشين پليس امد جلو و سرهنگي روي رکاب ماشين ايستاد و با مردمي که دور ماشین وي حلقه زده بودند صحبت ميکرد که من در لحظات اخر رفتم جلو و شنيدم که ميگفت: اين چند تيکه سنگ چه ارزشي دارد؟ برويد امامان را زيارت کنيد! که مردم هم با شعار "نيروي انتظامي عرب پرست نباشيد" پاسخ اين سرهنگ را داد و اما نمي دانم چه طور شد که يک دفعه پرچمي بالا رفت و از پشت ان ديدم عکسهاي علي شريعتي و ايت الله بهشتي و چند تني ديگر از روشنفکران ديني بود و شعار "ازادي انديشه حق مسلم ماست" از مردم برخاست. لحظات حماسي بود و در صورتهاي مردم عشق به کورش بزرگ و عشق به تمدن ايراني نمايان بود و من به خيالم در خواب بودم و نمي توانستم اين انسجام و اين همبستگي مردم را عمیقاً درک کنم. نکته اي ديگر اينکه چه خوب شد اين مراسم در خيابان و ورودي پاسارگاد اجرا شود و باعث تبليغ براي عابران راه شد. احساس عجبي داشتم و همش در حيرت اين مقبره بودم واقعا که امروز من با ديدن اين صحنه ها حالت و حسي خاص پيدا کردم. در اخر که حدود ساعت چهار بود مردم با جمله خداحافظ کورش تا سال اينده عزم رفتن کردند که يک دفعه مامورين به طرز خيلي بدي به مردم هجوم اوردند و با گازاشک اور و باتون زدن به چند بانو و چند ماشين و گرفتن چند جوان هويت ددمنشانۀ خود را اشکار کردند و ما نيز که از اين هجوم مستثنی نبوديم به طرف ماشين امديم و ديگر محل را ترک کرديم. امروز به جهت بارندگي شديد و بادهاي سوزناک بسياري از مردم نتوانسته بودند در محل حاضر شوند وگرنه جمعيت خيلي بيش از اين مي بود. گذشته از اينها اين ايدۀ شما باعث شد کساني مثل من که مدتها مشتاق ديدار کورش بزرگ بودند ولي در اثر سهل انگاری از ديدار با او سرباز ميزدند، امروز با شوق و شوري که بوجود امده بود تحت هر شرايطي خود را به انجا برسانند و اين کاري مهم و بزرگ بود. و من شخصا خيلي لذت بردم و درصدد اين هستم که هر مدتي يک بار به پاسارگاد بروم.

زنده باد کورش کبير
زنده باد ازادي
ماهستيم
(میلاد آزاده)

گروه سیمرغ



سال ها جمهوري اسلامي عمل بود و ما عکس العمل، امروز ما عمل و کنش هستيم و جمهوري اسلامي عکس العمل و واکنش. سال ها جمهوري اسلامي خود سرانه عمل ميکرد ولي امروز مطابق ميل ما عمل مي کند. امروز درصد بالايي از ماموران جمهوري اسلامي به ما پيوسته اند و از ما حمايت مي کنند.
اينده روشن است، بايد خود را اماده کنيم، اتفاقاتي در راه است


چنین گفت زرتشت

قسمتی از کتاب، چنین گفت زرتشت، نوشتۀ فیلسوف بزرگ آلمانی، فریدریش ویلهلم نیچه، و ترجمۀ داریوش اشوری را تهیه کردم و خواندن ان را به همه توصیه میکنم. لازم است بگویم هیچ سخنی از زرتشت در این کتاب نیست ولی نیچه از شخصیت والای پیامبر ایرانی به عنوان نماد پاکی و انسانیت استفاده نموده و از قول زرتشت سخن گفته است. به نظرم این چند عبارت رابطۀ مناسبی با وضعیت ایران امروز دارد که اگر زرتشت ظهور کند با این وضعیتی روبه رو میشود.
((دیوانه با زرتشت چنین گفت:
زرتشت، این جاست شهرِ بزرگ و این جا چیزی نیست که تو در پیِ ان باشی و جایی ست که همه چیز را از کف خواهی داد.
از میانِ ان لَجَن زار چرا می خواهی گذشت؟ به پاهایت رحم کن! همان به که به دروازه هایِ شهر تُفی بندازی و بازگردی!
این جا دوزخِ اندیشه هایِ خلوت گُزینان است. این جا اندیشه هایِ بزرگ را زنده – زنده می جوشانند و چندان می پزند که کوچک شوند.
این جا احساس هایِ بزرگ همه پَست می شوند و تنها احساسَک های جغجغه وار اند که رخصتِ جِغ – جِغ کردن دارند!
هم اکنون ایا بویِ کشتارگاه ها و پُختارخانه هایِ جان به بینی ات نمی رسد؟ مگر هوایِ شهر از دَمه یِ جان هایِ کُشتار شده دَمناک نیست؟
نبینی روان ها را که چون پاره – کُهنه هایِ کثیفِ وارفته آویزان اند؟ و تازه ایشان ازین پاره – کُهنه ها روزنامه نیز می سازند!
نشنوی که این جا جان به بازی با کلمات بدل شده است و گندابِ کلمات روزنامه می سازند!
از پی هم می تازند و ندانند به کجا. یکدیگر را بر می افروزند و ندانند چرا. از پَشیزهاشان دِرَنگادِرَنگ صدا بر می آورند و از دینارهاشان جِرَنگاجِرَنگ!
سرد اند و گرما را در آب هایِ آتشناک می جویند. برافروخته اند و خُنکا را در جان هایِ یخ زده می جویند. و همگی از افکارِ عمومی بیمار اند و رنجور.
این جا خانه یِ همه یِ شهوت ها و رذیلت هاست؛ اما از مردمِ فضیلتمند نیز خالی نیست. و نیز از بسا فضیلتِ زرنگِ کارامد.
این جا همچنین بسی دینداری هست و بسی تُف لیسیِ مؤمنانه و چاپلوسی در پیشگاهِ خداوندِ لشکرها.
تُف کن بر شهرِ روان هایِ درهم کوفته و سینه هایِ تنگ، چشم هایِ دریده و انگشت هایِ چسبناک؛
بر این جایی که در ان تمامیِ چیزهایِ پوسیده و رسوا و هرزه و تیره درون و لهیده و چرکین و دسیسه ساز با هم گَندابه می سازند.
ای زرتشت، تو را به ان چه در تو نورانی است و نیرومند و نیک، سوگند که بر این شهرِ دُکانداران تُفی کن و بازگرد!))

[[بخش سوم / دربارۀ گُذار از کنار / صفحه ی 191

از خود می گویم: زرتشت با نگاهی به اسمان، اهورامزدا را ندا داد که این مُلک کنون به پاکی و فرزانگی پیشنش باز گردد. گفتار نیک و کردار نیک و پندار نیک را پیشۀ خود کند و از دیو دروغ جدایی جوید.
زرتشت، میداند جوانان را به سر شوری است توفان زا، امید زندگی در دل، ز بند بندگی بیزار. اگر امروز در بند ضحاک ایم، هراسی در دل ما نیست، ستم هایی که بر ما رفت، از این افزون نخواهد شد، دگر کی به شود کشور، اگر اکنون نخواهد شد، اگر می ترسی از پیکار، اگر می ترسی از دیوان جان آزار، تو را بر جنگ دشمن نیست گر آهنگ، تو و این راه تنهایی – که آلوده ست با هر ننگ.
نوید ما امید است، که چون صبح بهاری دلکش و زیباست، دلیران را از این دیوان کجا پرواست، نگهدار دلیران وطن مزداست.

زرتشت، راز و رمز پیروزی و ازادگی از بند ضحاک را در هستنِ مردم دانست، به میدان شهر رفت و فریاد برآورد: مـاهسـتیم... کیست که درد مادران داغ دیده را بر خود نبیند، کیست که کودکان خیابانی را در اغوش نگیرد، کیست که شبها سره اسوده بر بالین گذارد، کیست کزین از اجحاف و دروغ و ظلم و ستم رنجور نباشد،...

کیست که دست در دست ما نهد تا به پیکار اهریمن رویم و اتش ازادگی در اتشکده بیافروزیم... ماهستیم، ماهستیم، ماهستیم

بر انداختن رژیم های اقتدارگرا

تاریخ فروپاشی رعایت رهنمودهای زیر را از سوی میانه روهای دموکراتیک مخالف برای براندازی اقتدارگرا، پیشنهاد میکند:

1- مراقب عدم مشروعیت یا مشروعیت سست و اشفته رژیم اقتدارگرا باش. این یکی از نقاط بسیار اسیب پذیر است. رژیم را در مسائلی که مورد توجه عام است مانند فساد و خشونت مورد حمله قرار بده. هرگاه رژیم در اقداماتش موفق بود (به خصوص در بخش اقتصاد) این نوع حملات بی تأثیر می ماند. هنگامی که در کارهایش لغزش و سستی روی داد (باید همچنین بشود) در ان حال مهمترین اهرم فشار برای فروکشیدن ان از سریر قدرت، بزرگ کردن و نمایاندن عدم مشروعیت ان خواهد بود.

2- فرمان روایان اقتدارگرا هم مانند حاکمان دموکراتیک، با گذشت زمان، از حامیان پیشین خود فاصله میگیرند و جدا میشوند. این گروههای دل سرد و ازرده را تشویق کن که از دموکراسی به عنوان بهترین جانشین رژیم حاضر، حمایت کنند. کوشا باش که به خصوص سران مخالف، کارشناسان طبقه متوسط، پیشوایان دینی و رهبران احزاب سیاسی را که چه بسا اغلب انها در ایجاد نظام اقتدارگرا دست داشتند، به سوی خود جلب کنی. گروه مخالفان هر قدر «محترم تر» و «مسئول تر» به چشم بیایند، گرداوری حامیان اسانتر خواهد بود.

3- ژنرالها را اماده و با خود همراه کن. در اخرین مرحله، بقا و فنای رژیم به این بستگی دارد که انها از رژیم حمایت کنند یا نه. در مخالفت به انها به پیوند یا در صف انها خود را جای بده. وقتی بحران فرامیرسد حمایت نظامیان میتواند سودمند باشد، اما تنها چیزی که تو نیاز داری این است که نظامیان به دفاع از رژیم علاقه ای نشان ندهند.

4- عدم خشونت را تبلیغ کن که با این کار علاوه بر دیگر اقدامات، بهتر و اسانتر میتوانی نیروهای امنیتی را به سوی خود جلب کنی؛ سربازان نسبت به کسانی که به سوی انان کوکتیل مولوتف پرتاب کرده اند علاقه ای ندارند.

5- از هر فرصتی برای نشان دادن مخالفان با رژیم استفاده کن از جمله با شرکت نکردن در انتخابات عمومی که رژیم به راه انداخته است.

6- با رسانه های جهانی، سازمانهای حقوق بشر خارجی و تشکیلات فراملیتی مانند کلیساها ارتباط برقرار و بخصوص سعی کن در ایالات متحده برای خود حامیانی بیابی. اعضای کنگره امریکا همواره در پی ان هستند که به مسائل معنوی توسل جویند واز این راه برای خود در بین عامه مردم کسب و جاهت کنند و بر سازمانهای دولتی بتازند. گرفتاری خود را در چشم انها بزرگ و مهم جلوه بده و اطلاعاتی در اختیارشان بگذار تا بتوانند در تلویزیون ظاهر شوند و سخنانشان صفحات اول روزنامه ها را بگیرد.

7- وحدت و یگانگی را در بین گروه های مخالف تبلیغ و تقویت کن. بر ان باش که سازمانهای حافظ جامعی به وجود بیاوری که همکاری بین گروهها را تسهیل کند. این کار اسانی نیست و فرمانروایان اقتدارگرا در ایجاد تفرقه و پراکندگی بین مخالفان استادند.

8- همین که رژیم ساقط شد به سرعت اماده باش که خلاء قدرت را که پیدا شده است پر کنی. این کار بدین صورت میتواند عملی شود: یکی رهبر مردمی، فرهمند، علاقمند به دموکراسی را جلو بینداز، بی درنگ مقدمات اجرای انتخابات را برای کسب مشروعیت برای رژیم جدید فراهم بیاور، از طریق جلب حمایت عوامل بیگانه و فرامینی مشروعیت بین المللی ان را تامین کن. توجه داشته باش که بعضی از همراهان پیشین ائتلاف در پی ان هستند که دیکتاتوری جدیدی به سلیقه خود برپا دارند و بی سر و صدا سازمانی از حامیان دموکراسی ترتیب میدهند که اگر پا گرفت، در مقابل این کوششها به مخالفت برخیزند.

[برگزیده از کتاب موج سوم دموکراسی، نوشتۀ ساموئل هانتینگتون، استاد دانشگاه هاروارد، ترجمۀ دکتر احمد شهسا]

مذهب و سیاست در ایران

یاران جنبش ملی ماهستیم، اگر امروز خواهان تغییر و تحول در سطح جامعه و حکومت ایران هستیم باید بیش از همیشه به مسائل کشور و امور مربوط به ان اهمیت بدهیم و اگاهی کسب کنیم. بدانید که پیش بینی و برنامه ریزی و سازماندهی برای ایندۀ کشور، مستلزم شناختن و اگاه بودن ما، نسبت به گذشته و تاریخ معاصر ایران است و اینکه چه اتفاقاتی رخ داد که امروز ما مستوجب این وضعیت هستیم. من صلاح دیدم قسمتی از کتاب "جامعه شناسی سیاسی" از استاد ارجمند اقای "دکتر حسین بشریه" را در این وبلاگ بنویسم و در دسترس علاقه مندان قرار دهم؛ شاید ما را اندکی در وضوح علل و عوامل وضعیت امروز ایران یاری کند و از تکرار اشتباهات تاریخی مصون بدارد و استدعا و تمنا دارم این قسمت را به طور کامل و دقیق بخوانید.

روحانیت شیعه در ایران از عصر صفویه به بعد یکی از گروههای بانفوذ عمده به شمار میرفته و در مقام مقایسه با دیگر گروه های اجتماعی از شأن و حقوق و مصونیت اجتماعی قابل ملاحظه ای برخوردار بوده و از همین رو شباهت بیشتری با «شئون اجتماعی» به مفهوم خاص کلمه در غرب داشته است. پادشاهان ایران با سهولتی که می توانستند در حقوق و امتیازات اشرافیت زمیندار یا تجار بازار و دیوانسالاران دخالت کنند، نمی توانستند در امور و امتیازات روحانیون و علمای دینی مداخله کنند. مشروعیت قدرت سیاسی نیز تا حد زیادی منوط به جلب حمایت روحانوین بوده است. از لحاظ نظری ریشۀ قدرت روحانیت شیعه را باید در اندیشۀ امامت و غیبت امام اخر و نیابت و عامۀ علما در دوران غیبت جست. البته اندیشه غیبت و نیابت بیشتر زمینه نفی مشروعیت حکومت غیردینی را فراهم میکرد تا مقاومت فعالانه در برابر ان را.
در عصر صفویه نسبت به اعصار گذشته که میان امارت و امامت فاصله افتاده بود، مبادی قدسی و مذهبی قدرت سیاسی ترمیم شد و نظریه سیاسی شیعه در خصوص امامت برای تشریع قدرت به کار گرفته شد. شاهان صفوی خود را از نسب اهل بیت و دارای مشروعیت دینی میدانستند. در عصر صفویان روحانیون متحد سلاطین بودند. رواج و رونق و رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران خود مرهون اقدامات پادشاه صفوی بود. در ان عصر علما و روحانیون حضور اشکاری در دستگاهای دولتی داشتند. صدر، مهمترین منصب مذهبی در این دوران به شمار میرفت و شیخ الاسلام تحت نظر او بود. استیلای فکری و ایدئولوژیک روحانیون شیعه در این دوران در حال گسترش بود. قواعدالاحکام اثر معروف علامۀ حلّی مبانی نظام حقوقی به شمار میرفت. به طور کلی در دوران صفویه شکاف و منازعه اشکاری میان علما و شاهان پدید نیامد. در این دوران میتوان روحانیون را از حیث وابستگی به حکومت به دو دسته تقسیم کرد: یکی روحانیونی که مناصب رسمی مانند قضاوت و امامت جمعه را احراز میکردند و دیگر روحانیونی که منصب دولتی نداشتند و وابسته به اعانات و مالیات مذهبی مردم به ویژه بازرگانان بودند و بیشتر در امور اموزشی اشتغال داشتند.
به طور کلی قدرت و امتیازات اجتماعی، فکری و اقتصادی روحانیون و علما به عنوان یک شأن نسبتاً مستقل در دوران صفویه و قاجار افزایش یافت. تصدی موقوفات، مدارس دینی، محاکم شرعی و برخی امور دنیوی و دفتری از جمله کاویژه های اجتماعی روحانیون بود. انتقال مراکز اموزش دینی به عراق دور از دسترس دولت ایران در عصر قاجار بر استقلال دستگاه مذهبی می افزود. همچنین تکوین نهاد اجتهاد و تقلید و غلبۀ مجتهدان اصولی بر اخباریون بر قدرت علما و مجتهدین در دوران قاجاریه افزود. در همین دوران فعالیت فکری و تألیفات علما و مجتهدین افزایش قابل ملاحظه ای یافت و موجب بسط فقه شیعه و گسترش استیلای ایدئولوژیک روحانیون شد. شاهان قاجار نیز روحانیت رسمی خود را ایجاد کردند و به روحانیون وابسته به حکومت القابی مانند صدرالعلما و سلطان العلما میدادند. شیخ الاسلام و امام جمعه در هر شهری منصوب پادشاه بود. در دوران فتحعلی شاه قاجار میان علما و روحانیون و پادشاه روابط حسنه برقرار بود. یکی از دلایل عمدۀ حسن روابط، اعمال نفوذ روحانیون بر شاه و جلب نظر او برای جلوگیری از گسترش نفوذ فزایندۀ صوفیه و شیخیه بود که رقبای عمدۀ روحانیون به شمار میرفتند. البته در عصر قاجار نفوذ فکری و ایدوئولوژیک روحانیون در درون جامعه بنیادی تر از از نفوذ سیاسی ایشان در حکوکمت بود و به دلیل همین نفوذ، حکام قاجار مجبور بودند رویۀ احترام امیزی نسبت به علما و روحانیون در پیش بگیرند.
در واقع با توجه به اهرم های قدرت و سلطه و استیلای عقیدتی روحانیون باید ایشان را یکی از اجزاء عمدۀ طبقۀ حاکمۀ سنتی ایران به شمار اورد. از نظر عقیدتی و مشروعیت سیاسی، حکام قاجار به جلب نظر مساعد علما نیاز داشتند. برخی از روحانیون نیز از لحاظ نظری مشروعیت لازم را برای پادشاه تأمین میکردند. برای مثال مراسلات میرزای قمی مجتهد بزرگ دوران فتحعلی شاه مشهور به صاحب قوانین با شاه در جهت تأیید شخص و اعمال سلطان مشهور بود. میرزای قمی حتی در رسالۀ ارشادنامه اندیشۀ قدرت دوگانه و عدم امکان احراز حکومت به وسیلۀ علما در عصر غیبت و مفهوم «ظل الله» و الهی بودن منصب شاهی را توجیه کرد. البته برخی دیگر از علما در هامان دوران دارای داعیه سیاسی بودند و بر نظریۀ امامت و ولایت در شیعه تأکید میگذاشتند و سلطان را ملزم به کسب اذن و اجازه از مجتهدین میدانستند. مثلاً شیخ جعفر کاشف الغطاء مجتهد بزرگ دوران فتحعلی شاه بر این نظر تأکید میگذاشت که صاحب منصب سلطنت باید یا امام یا فقیه و یا منتسب به امام باشد. وی بر ان بود که سلطان باید از مجتهدین در ادارۀ امور و نصب مقامات اذن و اجازه بگیرد تا از زمرۀ سلاطین جور خارج گردد. وی خود به فتحعلی شاه «اجازه داد» در جنگ علیه روسیه اقدام نماید. بنابراین برخی مجتهدین بر ان بودند که سلطان میتواند با اخذ اذن و اجازه از علما مشروعیت یابد. برعکس برخی از ایشان تأکید داشتند که ولایت و حکومت قابل واگذاری به سلطان نیست و علما خود باید قدرت سیاسی را به دست گیرند. شیخ محمد حسن صاحب جواهر، فقیه و مجتهد دوران فتحعلی شاه و نویسنده جوهرالکلام اعتقاد داشت که سلاطین که قدرت سیاسی را بدون رضایت امام به دست گیرند، غاصب اند و اصولاً منصب حکومت متعلق به امام است. در دوران غیبت امام، ولایت عام و مطلق از ان فقهاست و انها نمی توانند به اذن و اجازه، امر ولایت را به غیر واگذار کنند. برخی دیگر از مجتهدین اندیشۀ ولایت را به شیوه ای تفسیر میکردند که شامل حکومت نمی گردید. مثلاً شیخ مرتضی انصاری که به تعبیری نخستین مرجع تقلید واحد شیعیان بود، براساس چنین تفسیری مخالف دخالت علما در سیاست بود. وی بر ضرورت تقیه در دوران غیبت تأکید میگذاشت. به نظر او حکومت حقه در دوران غیبت غیرممکن است. با این حال از دیدگاه او فقها بر خلاف ائمه حق ولایت سیاسی ندارند هر چند سلاطین در عصر غیبت به هر حال فاقد مشروعیت و حقانیت اند و از همین رو همکاری فقها و علما با پادشاهان از جمله گناهان به شمار میاید. علمایی هم که بعدها نقش فعالی در جنبشهای ملی و سیاسی اواخر عصر قاجار ایفا کردند به پیروی از شیخ انصاری به ولایت سیاسی فقها اعتقاد نداشتند. شیخ محمد حسین نائینی در کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله حتی کوشش نظری مبسوطی توجیه حکومت دموکراسی و مشروطیت در عصر غیبت عرضه کرد. برخی فقهای دوران مشروطه مانند ملامحمد کاظم اخوند خراسانی کوشش برای برقراری حکومت مشروطه را به معنی مجاهدت در راه امام غایب تلقی میکردند.
در عمل رابطه میان شهان قاجار و روحانیون با توجه به تحولات قابل ملاحظه در ان عصر رابطۀ ثابتی نبود. مثلاً محمدشاه رابطۀ خوبی با علما نداشت و در عوض بیشتر از صوفیه حمایت میکرد. میرزا اغاسی صوفی که صدراعظم محمدشاه بود به نشر و ترویج تصوف علاقه مند بود و همین موجب نارضایی فقها و مجتهیدن شد. محمدشاه کوشید از طریق محدود کردن صلاحیت محاکم شرعی از قدرت روحانیون بکاهد. در دوران فتحعلی شاه وقوع جنگهای ایران و روسیه و نقش روحانیون در انها و صدور فرمان جهاد بر اهمیت و نفوذ سیاسی ایشان افزود. اما کوششهای حکام قاجار به ویزه از دوران ناصرالدین شاه به بعد برای نوسازی ایران به شیوۀ غربی واکنشهای نامساعدی در بین روحانیون برانگیخت. نخستین اصلاحاتی که توسط عباس میرزا در تبریز مطرح شد، ناخرسندی در بین روحانیون ایجاد کرد. ملاعلی کنی فقیه دوران ناصرالدین شاه نسبت به نشر «کلمۀ قبیحۀ ازادی» معترض بود. یکی از اهداف اصلاحات امیرکبیر ان بود که از طریق تضعیف قدرت محاکم شرع و منع تعزیه و بست نشینی از نفوذ روحانیون بکاهد. در دوران اصلاحات میرزا حسین خان سپهسالار نیز شکاف میان حکومت و روحانیت افزایش یافت. سفرهای خارجی شاه و اعطای امتیازاتی به خارجیان واکنشهای منفی در بین علما برانگیخت. رویهمرفته در دوران ناصرالدین شاه و پس از ان روابط میان دربار و علما به سردی گرایید و بی شک گسترش روابط با غرب یکی از دلایل این تحول بود. در دوران مظفرالدین شاه نیز ضرورت گسترش روابط با غرب و اصلاحات اداری، صدراعظم هایی چون امین الدوله، امین السلطان و عین الدوله را بر ان میداشت تا از اعمال نفوذ روحانیون در امور سیاسی جلوگیری کنند. در اواخر عصر قاجار در واکنش به نفوذ رو به گسترش تمدن غرب و گرایش قاجار به نوسازی، نوعی واکنش شیعی- ایرانی برای پاسداری از سنتها و فرهنگ و اقتصاد ملی در بین روحانیون پیدا شد که بعدها در اشکال مختلف به یکی از گرایشهای اصلی ایدئولوژیک در ایران تبدیل گردید. روحانیون در چندین مورد از جمله در جنبش تنباکو در مقابل حکومت قدرت نمایی کردند و توانایی خود را در بسیج مردم به پادشاه قاجار نشان دادند. فعال شدن سیاسی علما و روحانیون از اواخر قرن نوزدهم به بعد را بیشتر باید محصول مواضع واکنشی اولیۀ انها در مقابل نفوذ غرب دانست تا نتیجۀ نظریۀ امامت و مخالفت نظری با قدرت غیردینی. اکثر علما و فقهای اوایل دوران قاجار قطع نظر از نظرات فقهی و مذهبی شان دربارۀ سیاست عملاً تحرکی نداشتند. حرکت عملی انها نیازمند انگیزه ای بود و تحولات ناشی از روابط ایران با غرب این انگیزه را فراهم اورد. همین انگیزه نقش عمده ای در شرکت برخی از علما و فقها در نهضت انقلاب مشروطه داشت. جناح عمده ای از علما با پذیرش اندیشۀ حکومت قانون و محدودیت قدرت و تفکیک قوا از مشروطیت حمایت کردند.
پس از انقلاب مشروطه قدرت سیاسی علما در دستگاه حکومت تا اندازه ای جنبۀ رسمی هم یافت و بر طبق قانون اساسی مقرر شد هیأت پنچ نفره ای از علماء مسئولیت تطبیق قوانین مجلس با موازین شرع را عهده دار شود. با این همه پس از پیروزی اولیۀ جنبش مشروطه در خصوص ماهیت و جهت و مقصد اصلی انقلاب در بین روحانیون تردیدهایی پدیدار شد. به ویژه پارلمانتاریسم و قانونگذاری و مشکل رابطۀ قانون موضوعه با قانون شرع، مشاجرات و کشمکش هایی ایجاد کرد. در عمل هیأت پنج نفره مذکور تشکیل نشد و با گسترش نفوذ گروههای روشنفکر مدرن و تشدید روند نوسازی ایران، نفوذ روحانیون رو به کاهش گذاشت.
در دوران رضا شاه در نتیجۀ نوسازی ایران به سبک غربی بر موقعیت اجتماعی و نفوذ سیاسی روحانیون اسیبهایی وارد شد. اقتباس از قوانین غربی در حوزه های مختلف نقش و اهمیت شرع اسلام را در زندگی اجتماعی کاهش داد. همچنین کوشش در زمینۀ کشف حجاب زنان و تغییر لباس مردان به فرهنگی که روحانیون پاسدار ان بودند، اسیب می رساند. تأسیس محاکم عرفی و تشکیلات دادگستری از سال 1305 به بعد موجب خروج بسیاری از مناصب حقوقی و قضایی از دست روحانیون شد. همچنین اصلاحات اموزشی و وضع مقررات و نظام مدارس جدید و تدریس مواد درسی نو بر نقش اموزشی علما نیز اسیب می رساند. در نتیجه نظام قدیم اموزشی که بر اموزشهای دنی استوار بود رو به زوال رفت و حوزه های دینی اهمیت سابق خود را از دست دادند. به علاوه گسترش ناسیونالیسم ایرانی و گرایش به زبان فارسی و پیشینۀ ایران پیش از اسلام و بی اعتنایی نسبت به مذهب و مراسم دینی استیلای فرهنگی و ایدئولوژیک روحانیون را تضعیف میکرد. همچنین در سال 1315 حکومت رضا شاه ادارۀ برخی از املاک وقفی را به عهده گرفت. در دولت رضا شاه که متشکل از نظامیان و برخی روشنفکران غربگرا بود، طبعاً جایی برای روحانیت و علما وجود نداشت.
در سالهای 32-1320 با فروپاشی ساخت دولت رضاشاهی نیروهای اجتماعی – سیاسی سرکوب شده و از ان جمله روحانیون رها شدند و بخشی از نفوذ از دست رفته را دوباره به دست اوردند. این نفوذ در دوران حکومت جبهۀ ملی دکتر مصدق که ائتلافی از احزاب عمدۀ طبقات متوسط جدید و قدیم با گرایشهای مذهبی و غیرمذهبی بود، گسترش یافت. اما دیری نپایید که به دلایل مختلف میان نیروهای روشنفکری و نیروهای روحانی و بازاری در درون جنبش ملی ایران شکاف افتاد و در نتیجه ایت الله کاشانی و حزب مجاهدین اسلام از جبهه ملی کناره گرفتند.
در دهه 1330 به طور کلی روحانیون گرایش سیاسی فعالانه ای نداشتند. در این دوره علمای برجسته ای مانند ایت الله بروجردی، ایت الله شهرستانی و ایت الله بهبهانی در صحنۀ سیاست وارد نشدند. از سوی دیگر برخی چون ایت الله خوانساری، محلاتی و شاهرودی از کوششهای کاشانی در رابطه با مسئلۀ نفت پشتیبانی میکردند. به هر حال در این دوران علما نه از نظرگاه فقه شیعه بلکه از دیدگاه مسائلی چون ناسیونالیسم و ضرورت قانون اساسی مشروطه به زندگی سیاسی نگاه میکردند. پس از کودتای سال 1332 تا سال 1342 میان دربار و روحانیت شکاف و کشمکش سیاسی پیدا نشد. اما نقض قانون اساسی و تشدید روند نوسازی به شیوۀ غربی به وسیلۀ دربار از سال 1342 به بعد واکنشهای منفی در بین بخشهایی از روحانیت برانگیخت و در نتیجه میان دولت و مذهب شکافی پیدا شد که یکی از زمینه های عمدۀ انقلاب سال 1357 را تشکیل داد. پس از انقلاب اسلامی بخشهایی از علما و روحانیت سازماندهی و تشکل بیشتر و گسترده تری پیدا کردند و حکومت را بدست گرفتند. با طرح اندیشۀ ولایت فقیه و تصویب ان به عنوان یکی از اصول قانون اساسی جدید سازمان دولت خصلتی مشخصاً مذهبی پیدا کرد. هستۀ اصلی روحانیت سیاسی حاکم پس از انقلاب اسلامی را شاگردان و پیروان امام خمینی تشکیل میدادند که مدتی در درون حزب جمهوری اسلامی سازمان یافتند. حزب بر ان بود که حاکمیت ناشی از خداوند است و کل قوانین کشور می باید مبتنی بر شریعت باشد. از لحاظ حقوقی نیز به موجب قانون اساسی جمهوری اسلامی مناصب عمدۀ رهبری سیاسی در دیست علمای اسلام قرار گرفت. به موجب این قانون اساسی جمهوری اسلامی مناصب عمدۀ «فقیه عادل و باتقوی و واجد صلاحیت علمی لازم برای افتاء» است. ولی فقیه بر سه قوۀ حکومتی ولایت دارد. همچنین ریاست قوۀ قضائیه به «مجتهد عالی» واگذار میشود. رئیس دیوانعالی کشور نیز باید «مجتهد عادل» باشد. به علاوه از اعضای شورای نگهبان که ناظر بر عدم مغایرت مصوبات مجلس با شرع اسلام است، شش تن باید از «فقهای عادل» باشند و همین فقها مسئول تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع هستند. به موجب اصل 93 «مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتباری ندارد.» به علاوه نظارت بر انتخابات رئیس جمهوری و مجلس از جمله شورای نگهبان است. همچنین براساس مقررات اعضای مجلس خبرگان که مسئولیت تعیین افراد واجد صلاحیت برای ولایت و رهبری را دارد می باید با مبانی فقه و اجتهاد و علوم دینی اشنایی کامل داشته باشد.
از جمله تشکلهای عمدۀ روحانیون پس از انقلاب اسلامی باید از جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم و جامعۀ روحانیت مبارز تهران نام برد. جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم از جمله گروههای ذینفوذ عمده پس از انقلاب اسلامی بوده و اعضای ان در شورای انقلاب، مجلس خبرگان قانون اساسی، شورای نگهبان، مجلس خبرگان رهبری و قوۀ قضائیه نقش و حضور داشته اند. جامعه مدرسین از نظر فقهی سنت گرا و مخالف تجدد فقهی و از نظر سیاست اقتصادی طرفدار بازار ازاد به مفهوم سنتی ان و مخالف دخالت دولت در اقتصاد بوده است. میان جامعۀ مدرسین و جامعۀ روحانیت تهران که یکی مذهبی ذینفوذ پس از انقلاب گروههای ذینفوذ عمده است، رابطۀ نزدیک وجود داشته است. یکی دیگر از گروههای مذهبی ذینفوذ پس از انقلاب گروه حجتیه بوده است که از عدم دخالت مستقیم روحانیون در سیاست و سیاست اقتصادی بازار ازاد حمایت میکرده است. براساس یک براورد در ایران پس از انقلاب شمار روحانیون 150000 و شمار طلاب علوم دینی 33000 بوده است. این تعداد واجد صلاحیت احراز مهترین مناصب حکومتی در جمهوری اسلامی هستند.

چرا ماهستیم؟ (سیاسی و اجتماعی) 1

یکی از خصوصیات رژیم های استبدادی و توتالیتر بیرون راندن عموم مردم از صحنۀ سیاست، و تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در قشر محدود و خاصی از اتباع خود میباشد. این گونه نظام ها غالباً بر اعتقادات محوری جامعه متکی هستند و به نوعی با تشبث به باورهای مردم به خود مشروعیت می بخشند. در جامعۀ ایران، دین نقش اساسی در روابط و مناسبات اجتماعی ایفا میکند و به نوعی میتوان جامعۀ ایران را یک جامعه سنتی و دینی قلمداد کرد. حکومت نیز مشروعیت و حاکمیت خود را ناشی از باورهای مذهبی مردم میداند، و مخالفان خود را دشمن دین و اعتقاد مردم تلقی میکند. مبارزه با این نوع حکومت سخت و دشوار است. نخست، بهتر است بررسی کنیم که چرا با جمهوری اسلامی مخالفیم و مبارزه میکنم و خواهان سرنگونی ان هستیم. بدون تردید یکی از دلایل مخالفت ما با جمهوری اسلامی نقش ولایت فقیه در همۀ حوضه های زندگی فردی و اجتماعی ما میباشد. فردی که حاکمیت خود را از امام زمان و خدا میگیرد و دقیقاً شبیه حاکمیت شاهان دیکتاتور قبلی است که از خدا تقدس می گرفتند و حکومت میکردند. دلیل دوم، تلفیق مبانی دینی در اصول و مبادی سیاست و حکومت و قانون اساسی که اقلیت های مذهبی را از حقوق مسلم خود نهی میکند و همۀ مردم را وادار به تابعیت و اجرای احکام دینی میکند و در اصل به مردم تحمیل میشود. سوم اینکه جمهوری اسلامی از اغاز حیاتش ثابت نموده که در ادارۀ کشور نالایق و بی کفایت است، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاست خارجی و چه از نظر رفاه و عدالت اجتماعی و غیره ... و هیچ فرصتی برای سعادت و خوشبختی مردم فراهم نکرده و روز به روز این وضعیت رو به وخامت است. چهارم اینکه ازادی سیاسی و اجتماعی به هیچ شکلی وجود ندارد و در عوض سانسور و تفتیش عقاید به حد اعلای خود دیده میشود و فساد و تباهی در سطح کشور و حتی بیشتر در حکومت متداول است. دیگر اینکه عدم احزاب سیاسی و عدم نمایندگان مدافع حقوق مردم در حکومت. این مسائل و دیگر مسائل، دست به دست یکدیگر میدهد و اساس مخالفت و مبارزه مردم را فراهم میکند. حال شکل مبارزه و نحوۀ مخالفت متفاوت است و اگر مربوط به جنبش ملی ماهستیم باشد از این قرار است که ما مردم ایران، (بنا به دریافت حقوق و شؤون انسانی خود، و حاکمیت قانون اساسی توسط افراد شناخته شده و شایسته و برخاسته از رأی عمومی مردم) اعلام حضور میکنیم و تا به ارمان و هدف خود نرسیدیم، از پای نخواهیم نشست. برای من جای تعجب و تحیر است که تعدادی محدود، طی یک اتفاقی کشوری را در دست گرفتند و تمام قدرت اقتصادی و نظامی و سیاسی و اجتماعی را تحت انحصار خود دارند و به عبارتی سرنوشت یک ملت را از ان خود کرده اند و هرگاه کسی مخالفت کند وی را به فجیع ترین شکل ممکن، از میان بر میدارند. فرضاً، روزی این ملت شما را برای ادارۀ کشور برگزیدند ولی امروز خواهان حکومت شما نیستند. چگونه میخواهید با زور و تحمیل بر این مردم حکومت کنید و به تعدادی باج بدهید که شما را در رأس حکومت پایدار سازند. امروز ایران مبدل به یک زندان بزرگ است و زندان بان ان جمهوری اسلامی و مزدوران اش میباشند، مردم از فقر و تنگدستی و بند و اسارت و وحشت و ترس و ناامنی به ستوه امده اند و در ارزوی تهاجم خارجی دست به اسمان بالا میبرند. این بساط بی شک ادامه نمیابد و دیر یا زود اس و اساس اش زیر و رو میشود، زیرا که ماهستیم و نمیخواهیم انان باشند و هراینه اگر ما نباشیم انان هستند، پس ماهستیم.
از موضع اجتماعی اگر توجه کنیم بقدری اجتماع به فساد و تباهی و خشونت و خصومت کشیده شده که زندگی را بر راست-کیشان تنگ و دشوار کرده است و مردم ناخوداگاه، عمل زشت را پاسخ زشت میدهند و در این مورد نیز حکومت عامل اصلی ان است، بخاطر اینکه جمهوری اسلامی با انجام اعمال سیاسی، ناگزیر است پا روی روابط و ارزشهای دینی و اخلاقی گذارد. به همین تقدیر اعمال زشت و ناپسند حکومت رفته رفته به جامعه سرایت میکند و کم کم ارزشهای اخلاقی جامعه از بین میرود. قطعاً اگر حکومت مرتکب خطا و اشتباهی شود جامعه هیچ عکس العملی از خود نشان نمیدهد. اگر به اخبار روزانۀ ایران توجه کنیم، میبنیم به طور متوسط 50 درصد از اخبار، مرتبط با فساد و اشفتگی اجتماعی است. اگر بخواهم عمق فاجعه را بر شما اشکار کنم این است که اگر من شخصاً بخواهم از خانه تا سره خیابان حدود 500 متر را طی کنم در این مدت فرصتهای بسیاری فراهم است که به تباهی دچار شوم و این تهدید بیشتر متوجه دختران است، قشری که بیشترین ایثار و از خودگذشتگی را در طی 30 سال گذشته از خود نشان دادند و در مقابل زور و ستم و تهدید با تمام قوا ایستادند. اگر مردان در جمهوری اسلامی تحقیر و سرکوب میشوند، زنان و دختران ایران هم از سوی جامعه و هم از سوی حکومت سرکوب و تحقیر میشوند و این جنبش با نهایت افتخار زنان ایران را سردمداران و پرچمداران خود قلمداد میکند و تا روزی که به مقام و منزلت شایسته و سرافرازی یکایک زنان ایران تحقق نبخشد از پای نمی ایسد.

بسیاری از مردم از دخالت در امور سیاسی شانه خالی میکنند و به هیچ عنوان حتی حاضر به بحث و گفتگو پیرامون مسائل کشور نیستند و میگویند: «سیاست پدر و مادر ندارد و به ما مربوط نمیشود و ما که کاره ای نیستم و ...» این گونه افراد متوجه نیستند که بخش اعظم سرنوشت هر انسانی، در هر کشوری، وابسته و مربوط به سیاست های اتخاذ شده حاکمان ان کشور است و اگر کنترل و ادارۀ کشور را به دست کسانی بسپارند به حقوق خود احترام نمیگذارند. البته بخشی از این توطئه میباشد که قرنهاست مردم ایران از صحنۀ سیاست و مقدرات و سرنوشت خود کناره گرفتند و حاضر به تغییر اوضاع با تمایلات خود نیستند. امروز جنبشی با ارمانهای مشخص و تعیین شده از بطن و بستر جامعۀ ایران برخاسته و با همکاری و درایت هم میهنان خارج از کشور دست در دست یکدیگر قرار داده است و میخواهد به اهداف خود تحقق بخشد. قرنهاست که استعمار و دستهای پنهان تمام تلاش خود را معطوف به نیستن و نابودی مردم ایران به کار برده اند و با انواع حیله ها و ترفندها از جمله مواد مخدر قصد تجاوز و تعدی به جان و مال مردم داشته اند. ولی من به عنوان یک ایرانی اعلام حضور میکنم و میخواهم سر رشتۀ امور خود را در دست بگیرم و شخصیت و غرور تاریخی و ملی خود را احیا کنم و از شما میخواهم اگر به ارمانهای این جنبش وفادارید دست دوستی و همکاری ما همواره سوی شما دراز است. ماهستیم...

چند نکته در مورد جنبش ملی ماهستیم

در طول سالها، مبارزۀ مردم ازادیخواه با جمهوری اسلامی تنها جنبش و حرکتی که توانسته در جهات مختلف به توفیق و دستاوردهای شگرف و اعجاب انگیزی دست یابد، جنبش ملی ماهستیم است و قاعدتاً نتیجۀ همت و پشتیبانی هزاران خانوادۀ خارج از کشور – نه فقط حمایت مالی بلکه حضور فیزیکی – انان بود که توانست شوق و شور را در دل های ناامید مردم ایران زنده و مهیا سازد تا با یاری و همبستگی در مقابل این رژیم جهل و جر و فساد ایستادگی کنند. فراموش نکنیم که ما در مقابل یک حکومت با تشکیلات و تجهیزات گسترده ایستاده ایم و پیروزی در این نبرد بسیار دشوار است. اما تفاوت های اساسی بین ما و جمهوری اسلامی وجود دارد که درصد بالای پیروزی ما را تصدیق میکند، از جمله اینکه مبارزۀ ما مبتنی بر باور و اعتقاد ماست ولی مزدوران حکومت به واسطۀ پول و مواجبی که دریافت میکنند، به مقابلۀ ما میایند و هراینه محتمل است به نظام پشت کرده و به صف ما بپیوندند.

اگر به اعمال و رفتار رژیم و وزارت اطلاعات عنایت کرده باشیم، متوجه حیله و ترفندهای بس ناجوانمردانه و مزورانۀ انان میشویم که چگونه تمام جنبشهای سیاسی داخلی و اپوزسیون را در مقاطع مختلف در هم شکستند و با نفوذ خود در بین افراد، نفاق و چند دسته گی ایجاد کردند و چه بسا حرکت های تقلبی و کاذبی را به موازات جنبشهای راستین و حقیقی اقامه ساختند تا به نوعی حرکتهای ازادی بخش را کم رنگ جلوه دهند و یا امید مردم را نسبت به اشخاص ازادیخواه از بین ببرند. با تجاربی که سالها از این رخدادها کسب نمودیم باید با عقل و درایت کار را پیش ببریم و نگذاریم حتی یک لحظه، یک مرتبه، از سُستی و خطای ما استفاده ببرند.
بدون شک یکی از مشکلات اساسی ما همواره اطلاع رسانی در بین تودۀ مردم است و با اینکه اکثر مردم از حکومت ناراضی اند ولی توان یا شهامت اظهار ان را ندارند. (ترس و واهمۀ مردم طبعاً در اثر اعمال و رفتار جنایت کارانۀ رژیم در همۀ این سالها میباشد).


این نکته به نیکی قابل درک است که باید توسط راه و روشی، نارضایتی مردم را به اعتراضهای همگانی و سازمان یافته ای مبدّل سازیم و این مهم نیاز به یک سری بررسی های دقیق و اتخاذ تصمیمات حساب شده دارد تا اعتراضات منفرد و ضعیف را با مشارکت و انسجام قوت بخشد و به بیان دیگر مبارزات مردم را انتظام دهد. مثلاً مدتی دانشجویان، مدتی کارگران، مدتی معلمان و مدتی دیگر گروه ها دست به اعتراض میزدند و شوربختانه به واسطۀ عدم هماهنگی و همبستگی بین این اصناف و دسته ها، تأثیر بسزایی در اعتراض به حکومت در بر نخواهد داشت و همگی به اسانی توسط مزدوران رژیم سرکوب و منکوب میشوند.

توجه داشته باشیم که تنها راه ما انقلاب نیست و برگشت به اتفاق سال 57 و انقلابی دیگر معقول به نظر نمی اید و باید به اندازه ای بر جمهوری اسلامی اِعمال فشار کنیم که ناگزیر شود به رفراندم ازاد، تحت نظارت سازمان ملل تن دهد و یا دست به تغییر قانون اساسی ببرد و با اصلاحات اساسی ماهیت رژیم تغییر یابد. انقلاب تنها راه نجات ما نیست و رسیدن به ازادی و پیروزی به زودی و سهولت میسر نمی شود و شاید سالها به طول انجامد و ما هیچ گاه نباید به زمان و موقع پیروزی فکر کنیم بلکه فقط و فقط در فکر پیروزی و رسیدن به ازادی باشیم و مدام به خود بگوییم "ما میخواهیم به ازادی برسیم" و باید برسیم، زمان وقوع ان مهم نیست.

مطلب دیگری که حائز اهمیت است، فعالیت اعضای جنبش برای توسعۀ شعار و هویت این جنبش در قالب شعارنویسی و شعر و نقاشی و موزیک و مقاله و هر نوع طرحی که در جامعه مورد استقبال مردم است. باید به هر نحو ممکن بُعد و نِمای هنری و فرهنگی و اجتماعی به جنبش بدهیم تا اذهان مردم را از انقلاب و شورش و اضطراب در امان بدارد و به نوعی، مورد اعتماد مردم قرار گیرد. در حال حاضر و در شرایط اجتماعی ما، خصوصیات و عملکرد جمهوری اسلامی، فعالیتهای فرهنگی و مبارزات مدنی و مسالمت امیز میتواند در پیروزی جنبش، تأثیر مقبول و مطلوبی داشته باشد و اگر با وضع اجتماعی مردم ایران اشنایی داشته باشیم این نکته قابل فهم است که مردم امروز ایران به واسطۀ انقلاب 57 و اثرات و پیامدهای ان، چندان خاطر خوشی از انقلاب و شورش و اغتشاش ندارند و بر همین اساس از هر نوع تظاهرات و اعتراض خشونت امیزی پرهیز میکنند، مضافاً عکس العمل جمهوری اسلامی به مراتب از اعتراضات خشونت امیز مردم بیشتر و شدیدتر است. این نوع اعمال در همۀ فعالیتها و تجمعات مردم، طی چند ماه گذشته ملحوظ شده است و جمهوری اسلامی که همیشه مخالفان را به بهانۀ دین ستیز و تجزیه طلب و برچسب های زیرکانه از صحنه بیرون رانده، امروز درگیر یک جنبشِ بیرون از دایرۀ سیاست های خود شده و از سرگشتگی و سردرگمی راه مقابله با ان را در توان خویش نمی بیند. معهذا ممکن است هدف ما به تعویق بیوفتد، نباید هیچ ناامیدی و اختلالی در تحقق ارمان هایمان و بر اندام هدفمان خدشه وارد کند.

نکتۀ دیگر این است که اگر ما خواهان ازادی و دموکراسی هستیم و متناسب با ارمان و باورمان پای در این میدان گذاشته ایم، از انجام هیچ گونه عملی که گامی به سوی ارمان های ماست، دریغ نکنیم و ترس و واهمه ای از دستگیر شدن و به زندان افتادن نداشته باشیم و فراموش نکنیم که این جنبش از انِ ماست. پس اگر کاری انجام میدهیم بخاطر ارمان و هدف شخص ماست. اگر پیروز شویم، پیروزی از ان ماست، اگر به زندان افتادیم مقصر کسی نیست. ما باید بیاموزیم که برای ارمان ها و اهداف مان هزینه و بهاء پرداخت کنیم. باید با جسارت و شهامت در پی ان باشیم و با چنگ و دندان از ان حراست کنیم. اگر در تجمعی شرکت میکنیم برای شخص و مقام خاصی نیست بلکه برای ارمان و هدف خودمان است. یاران جنبش باید به ارمان های ان باور داشته و در جامعه از اعمال و رفتار نمونه و شایسته برخوردار باشند. از دروغ، تزویر و خشونت به کلی بپرهیزند و بدون هیچ خوفی از حقیقت دفاع کنند. جوانان باید قطعاً حضور و شرکت خود را در تجمعات و تظاهرات ها به اطلاع پدر و مادر خویش برسانند و رضایت انان را کسب نمایند. در غیر این صورت حضور انان هیچ ارزشی ندارد و قرار و پیمان ما اینست که رفتار درست و صحیح را از خود شروع کنیم و حکومت را نیز وادار به رفتار درست نماییم و هراینه اگر ما قانون شکنی کنیم، نمی توانیم هیچ انتظار و توقعی از رفتار درست حکومت داشته باشیم.

چه کسي ميخواهد که من و تو ما نشويم، خانه اش ويران باد

من اگر ما نشوم تنهايم، تو اگر ما نشوي خويشتني

از کجا که من و تو، شور يکپارچگي را باز در شب بر پا نکنيم

از کجا که من و تو، مشت رسوايان را وا نکنيم

من اگر برخيزم، تو اگر برخيزي، همه برمي خيزند

نظر به اینکه جنبش ملی ماهستیم طی مدتی کوتاه با برگزاری تجمعات متوالی و ابتکاری در جهت تحقق ارمان های ازادی بخش خود، با همۀ مشقت و مرارت راه، پیش رفته و تمام سیاست های امیخته به تزویر و ریای جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات و مزدورانش را در داخل و خارج کشور درنوردیده و بسیاری از ایدئولوژی های گوناگون و دیدگاه های متفاوت را در خود حل کرده و حتی بسیاری از شخصیتهای مخالف را در کنار یکدیگر قرار داده است و توجه عموم را به جوش و خروش خود جلب نموده، نیاز به سازماندهی بهتر و برنامه ریزی درست و دقیق تر را بیشتر به خود می بیند و اینکه از حیث کیفی و چونی بیشتر مد نظر قرار بگیرد و فعالیت های خود را چنان منسجم و منظم سازد که در نفوس عالم تصرف داشته و سایر دیدگاه ها را تحت نفوذ خود قرار دهد. این جنبش همان قدر که به برگزاری تجمعات و اِعمال فشار اهمیت میدهد، در چگونگی و نحوۀ انجام ان نیز توجه و دقت بسزایی دارد و خواهان یک بازتاب درست و صحیح از مردم میباشد. زیرا که پاسخ و واکنش درست مستلزم عمل و کنش صحیح و به جا است.

این رویکرد از نخست جزء لاینفک سیاست جنبش بوده است که مردم با بیشترین تأثیرگذاری، کمترین اسیب و هزینه را متحمل شوند و امروز جنبش تا حدودی توانسته جایگاه مطلوبی در بین تودۀ مردم کسب نماید و به جرأت میتوان اذعان داشت که در بین بینندگاه تلویزیون "کانالِ یک" اکثریت قریب به اتفاق به جنبش باورمند اند و به خوبی از جریانات و اتفاقات این مدت اگاه و مطلع اند. تلاش ما بیشتر معطوف به گسترش شعار "ماهستیم" بین مردم داخل و شناساندن ماهیت و سرشت ان نزد اذهان عمومی میباشد و این بر شخص من مبرهن گشته که بسیاری از اقوام در اثر دیدن شعار ماهستیم بر دیوارها، می پرسند "ماهستیم یعنی چه؟" که من نیز مختصراً توضیح میدهم. همچنین هنگامی که از خیابانها عبور میکنم معمولاً شعار ماهستیم بر دیوارهای هر منطقه و ناحیه ای نوشته شده است. با این حال هنوز مرحلۀ معرفی جنبش ادامه دارد و در اینده ای نه چندان دور ارام ارام در حین معرفی، باید فعالیت های مانوری (نصب پرچم شیر و خورشید در گذرگاه ها) و نمایش قدرت (تظاهرات و تجمعات سراسری) را مبسوط سازیم و اماده برای مبارزات تهاجمی و ضربات مهلک شویم.

نکته ای دیگر این است که تمام قدرت و قوای خود را در یک حوزه و در یک جهت متمرکز نکنیم و با ابتکار عمل از هر راهی برای گستراندن شعار ماهستیم استفاده ببریم. به عنوان مثال در یک شهر تعدادی برای نصب پرچم شیر و خورشید و تعدادی برای شعار نویسی بر دیوارها و تعدادی جهت چسباندن اعلامیه ها بر روی وسایل نقلیه عمومی و یا جایگاه های پر رفت و امد ...(البته به هیچ عنوان نباید اسیبی به وسایل عمومی برسانیم چون ما هستیم که بسازیم و نه اینکه تخریب کنیم). اینگونه اعمال، جمهوری اسلامی را به سرگردانی میبرد و توان پاسخ گویی و عکس العمل را از او سلب میکند.

جمهوری اسلامی در حال حاضر بسیار ضعیف و منزوی است و در شرایط سخت و بحرانی از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بین المللی بسر میبرد. مردم بیش هر موقع حالت تنفر و انزجارشان اوج گرفته و از بی لیاقتی حکومت به تنگ امده اند. نتیجتاً، جمهوری اسلامی حتی در بین طرفداران و اتباع خود نیز دچار بحران مشروعیت شده و بسیار اسیب پذیر است. با این همه راه دراز و پر فراز و نشیبی در پیش داریم و هنوز قوای ما در حال شکل گیری و تکوین است. بنابراین شرایط حاضر، لزوم همبستگی و مشارکت بیشتر و پرداخت هزینۀ مستمر را تصدیق میکند. شوربختانه بخشی از مردم پریشان حال و درمانده، به غلط از حملۀ نظامی خارجی حمایت میکنند و یا هنوز درگیر سیاستهای "دایی جان ناپلئونی" هستند که اگر امریکا و انگلیس نخواهد هیچ اتفاقی نمی افتد و یا مدام خواستار رهبر و لیدر هستند تا خود را به او بسپارند و او کارها را با سیاست و درایت خودش پیش ببرد و مردم به گونه ای از دام مسئولیت بگریزند. (اما عجالتاً و با صراحت عرض میکنم که تک تک افراد جنبش ملی ماهستیم در قبال مسائل و حوادث مربوطه به یک اندازه مسئول هستند زیرا با اگاهی و اختیار به این جنبش پیوسته اند و قاعدتاً مسئول گزینش خویش اند و هر شخصی باید به اندازۀ توانایی خود کاری انجام دهد).

اگر به تاریخ معاصر ایران عنایت کنیم متوجه درماندگی ملت ایران میشویم که پس از قرنها استبداد و خفقان و اشفتگیِ اجتماعی و سیاسی، هنوز ملت ایران اندر خم یک کوچه است و ناکام از هر تلاش و تقلایی برای رسیدن به ازادی و حاکمیت قانون. این ملت یتیم و دردمند که از همه زخم خورده ولی کینه به دل ندارد، صرفاً خواستار حق و حقوق مسلم خویش میباشد. جنبشی از بستر جامعه برخاسته تا با همبستگی مردم و حضور و هستنِ انان، کار دموکراسی ایران را یکسره کند. ماهستیم، تا نگذاریم حقوق مان را پایمال کنند. ما هستیم، تا سر رشتۀ امور خود را به دست بگیریم. ما هستیم، تا حرمت انسانی ما را از بین نبرند. ما هستیم، تا ازادی خود را بدست اوریم؛ ماهستیم...

بارها راجب معنا و مفهوم "ماهستیم" به تفکر پرداخته ام و میتوانم ادعا کنم، این شعار بار مفهوم فلسفی عظیمی را به همراه دارد که بسیاری از ان غافل اند. صدها مقاله و غزل و قصیده را در محتوای خود گنجانده است و معنای ژرف و تأثیرگذاری بر عقل و فاهمه هر انسانی دارد. انسانی که از وجود خود اگاهی یافت هرگز به کام مرگ نخواهد رفت. انسانی که ارزش و مقام انسانی خویش را دریافت، تن به بردگی و خفت و استبداد نخواهد داد. ما ایرانیان عادت داریم همیشه خود را در تاریخ خود جستجو کنیم و مدام دم از 7000 سال تاریخ و تمدن و فرهنگ بزنیم ولی از وجود و هستنِ خویش و اوضاع کنونی خود جداً غافل ایم و هیچ از خود نداریم که به جهانیان عرضه بداریم و به ان افتخار کنیم و به گونه ای فقط از بزرگان گذشته برای حیثیت و شرافت امروزی خود برهان و دلیل می اوریم. ولی "ماهستیم" این عادت و خصیصه را شکست و ما را متوجه وجود و هستنِ خویش کرد. اگر هزاران و صدها سال پیش کورش و داریوش و فردوسی و مولوی بودند، امروز ما هستیم که بسازیم. تا چه زمانی میخواهیم از تمدن و فرهنگ سخن بگوییم و حرکتی نکنیم؟ و مطمئناً تا هنگامی که نباشیم، حرکتی از ما سر نمی زند. ماهستیم، شعاری است که ما را متوجه خویشتنِ خویش کرد و ما را به عنوان یک انسان (دارای ازادی، عقل، خرد، حرمت، حقوق و شوؤن) قلمداد نمود. ما را متوجه قدرت و توانایی هایمان کرد. به ما فهماند که اگر بخواهیم، میتوانیم جهان را تغییر دهیم.

بگذارید در این مقطع مختصری به ایرادات منتقدان اشاره کنم. بعضاً در مقالات و سخنان خود بدون در نظر گرفتن واقعیت و مقتضای شرایط انتقادات بی موردی ابراز میکنند و واقعاً دیدگان شان برای نظارۀ حقایق بزرگ، ضعیف و ناتوان است. برای هر موضوع و مطلبی، در مقام نقد قرار گرفتن مستلزم اگاهی کامل و واقع بینی است. شناخت کافی در مورد مسئلۀ مورد نقد چه بسا مهم و ضرورتی بنماید تا استدلال کردن پیرامون ان. به قول مارتین هایدگر: "شما فقط میدانید ولی هنوز مطلب را نفهمیده اید". بیشتر شاهدیم، به جای اینکه به نقد فعالیتها، افکار و ارزشهای جنبش پرداخته شود به نقد شخصیت ها می پردازند و با تشبث به مشکلات و معضلات خُرد و سطحی، و تعمیم ان به تمام ارکان جنبش، نتیجه گیری کلی و نهایی میکنند. با خلط دلیل و علت و یا به تعبیری خلط بخش اجرایی و بخش فکری و ارزشی به نقد کلی جنبش میپردازند و با ارزشیابی یک طرفه فقط به نقاط ضعف اشاره میکنند از محاسن و مزایا اجتناب می ورزند. همۀ راهکارهای قابل حصول و ممکن را باطل میپندارند و متوسل به راهکارهای غیر حصول میشوند و با مغلطۀ "این که چیزی نیست" فعالیتهای درخشان جنبش را که در تاریخ مبارزات 30 سالۀ مردم ایران با جمهوری اسلامی سابقه نداشته، با دیدۀ تمسخر مینگرند. با توهین و افترا سعی در تخریب شخصیت و سابقۀ اشخاص برجسته و صاحب نام این جنبش دارند. ولیکن ناخوداگاه با ارتکاب این مغالطات کمک شایانی در حقانیت و اثبات نظریات ما دارند.

... در اینجا میخواهم به مغلطۀ کسانی که به پول گرفتن اقای همایون ایراد میگیرند اشاره کنم. نخست از این لحاظ که مردم نمی فهمند و به اقای همایون پول میدهند، ضمن توهین، به اعضای خانواده برمیگردد که با اگاهی و اختیار کامل این هزینه را می پردازند. ولی اگر مردم می فهمند و پول میدهند دلیلی بر دخالت شخصی نمی باشد و مردم مسلط بر جیب و مختار حساب بانکی خود هستند و هر جا لازم ببینند خرج میکنند. دوم اینکه مردم به اقای شهرام همایون پول نمی دهند به جنبش ملی ماهستیم کمک میکنند. هر جنبشی برای فعالیت های مؤثر و موفقیت امیز نیاز به منابع مالی متعدد و مختلفی دارد و هزینۀ ان بدون تردید بر دوش اتباع و باورمندان جنبش است. جالب است که این مخالفان همواره جمع اوری پول و هزینۀ پرداختی مردم را پیش میکشند و با مستمسک قرار دادن ان بطلان جنبش را القا میسازند. در حالی که ادله و سندِ مسجلِ ملی و مردمی بودن این جنبش بر همین اصل استوار است که تمام منابع مالی اش به مردم وابستگی دارد. باید بر این نکته تأکید نمایم، اگر تأمین هزینه های جنبش مهم و حیاتی است اما همۀ قضیه منوط به ان نیست. با همۀ فعالیت های گستردۀ سیاسی و فرهنگی و ملی جنبش، هیچ موقع بر موضع ارزشی و جنبۀ فکری و نحوۀ اجرایی جنبش ایراد نمی گیرند. زیرا به نیکی واقف اند که فعالیتهای جنبش به بهترین نحو ممکن انجام میگیرد.

مغلطۀ دیگر این است که رهبر شما کیست؟! و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی چه خواهد شد؟!

پاسخ، صریح و روشن است؛ صرفاً احزاب سیاسی اند که با اقامۀ یک رهبر فرهمند درصدد ایجاد همبستگی بین اتباع خویش حکومتی را سرنگون سازند و خود جای ان را غصب نمایند. در صورتی که جنبش ملی ماهستیم فاقد رهبرِ حزبی و کاریزماتیک است و صرفاً تنی چند از متخصصان جامعه شناس و علوم سیاسی در تعیین خط مشی و راهبری پیروان در مسیری واقع بینانه و منطبق با ارمانهای جنبش، مشارکت دارند و هیچ ادعای ریاستی ندارند. و پس از سرنگونی جمهوری اسلامی با برگزاری یک رفراندوم (همه پرسی) ازاد و معرفی کامل و دقیق احزاب سیاسی، مردم به شایستگان مورد نظر خود، رأی میدهند و نقش جنبش ملی ماهستیم از سرنگونی جمهوری اسلامی اغاز و تا پایان رفراندوم مطلوب و مذکور ادامه دارد. جنبش ملی ماهستیم به هیچ عنوان درصدد غصب حکومت نیست و فقط به عنوان روان کننده و تسریع کننده سبب گذار به دموکراسی در ایران فعالیت میکند و همچنین هیچ برنامۀ حکومتی برای اینده و هیچ تضمینی برای شخصی ندارد.

جنبش ملی ماهسیتم به هیچ گروه و حزب سیاسی و کشور اجنبی وابسته نیست و صرفاً متکی بر حمایت مادی و معنوی ملت ایران است. این جنبش هیچ برنامۀ سیاسی و حکومتی برای ایندۀ ایران ندارد و تنها دغدغه اش "مردمی بودن" حکومت اینده است و اینکه مردم حاکم بر سرنوشت خویش باشند و حقوق انسانی انان به بهترین نحو رعایت شود. شکل و نوع حکومت دست آرای اکثریت ملت ایران است و جنبش ماهستیم به سهم خود در تلاش بوجود اوردن این شرایط میباشد که مردم بتوانند ازادانه به هر گروه و حزب دلخواه خود رأی دهند. به عنوان مثال جنبش ماهستیم، هیچ کدام از احزاب سیاسی منجمله سلطنت طلبان و جمهوریخواه هان و کمونیست ها و... را نه تأیید میکند و نه رد، هیچ کدام را ارجح و برتر از دیگری نمی داند. جنبش ماهستیم با احیای هویت و ارزش های ملی و فرهنگیِ ایران درصدد ایجاد همبستگی میان گروه های مختلفِ مبارز است زیرا تنها وجه مشترک بین همۀ مبارزین سیاسی به ناسیونالیسم باز میگردد. از طرف دیگر برای مقابله با ایدئولوژِی عرب زدۀ جمهوری اسلامی لزوم یک ایدئولوژی فراگیر و نیرومند ضروری مینماید. احتمالاً برای همه مبرهن است که برای از بین بردن یک مکتب، باید باورهای ان مکتب را به نقد کشید و با نمایش گذاشتن کذب و زشتی باورهای ان به تخریب ان مکتب باطل پرداخت. جنبش ماهستیم نیز با هویت فراموش شدۀ ایرانی به جنگ هویت کاذب و تقلبی جمهوری اسلامی میرود.