چنین گفت زرتشت

قسمتی از کتاب، چنین گفت زرتشت، نوشتۀ فیلسوف بزرگ آلمانی، فریدریش ویلهلم نیچه، و ترجمۀ داریوش اشوری را تهیه کردم و خواندن ان را به همه توصیه میکنم. لازم است بگویم هیچ سخنی از زرتشت در این کتاب نیست ولی نیچه از شخصیت والای پیامبر ایرانی به عنوان نماد پاکی و انسانیت استفاده نموده و از قول زرتشت سخن گفته است. به نظرم این چند عبارت رابطۀ مناسبی با وضعیت ایران امروز دارد که اگر زرتشت ظهور کند با این وضعیتی روبه رو میشود.
((دیوانه با زرتشت چنین گفت:
زرتشت، این جاست شهرِ بزرگ و این جا چیزی نیست که تو در پیِ ان باشی و جایی ست که همه چیز را از کف خواهی داد.
از میانِ ان لَجَن زار چرا می خواهی گذشت؟ به پاهایت رحم کن! همان به که به دروازه هایِ شهر تُفی بندازی و بازگردی!
این جا دوزخِ اندیشه هایِ خلوت گُزینان است. این جا اندیشه هایِ بزرگ را زنده – زنده می جوشانند و چندان می پزند که کوچک شوند.
این جا احساس هایِ بزرگ همه پَست می شوند و تنها احساسَک های جغجغه وار اند که رخصتِ جِغ – جِغ کردن دارند!
هم اکنون ایا بویِ کشتارگاه ها و پُختارخانه هایِ جان به بینی ات نمی رسد؟ مگر هوایِ شهر از دَمه یِ جان هایِ کُشتار شده دَمناک نیست؟
نبینی روان ها را که چون پاره – کُهنه هایِ کثیفِ وارفته آویزان اند؟ و تازه ایشان ازین پاره – کُهنه ها روزنامه نیز می سازند!
نشنوی که این جا جان به بازی با کلمات بدل شده است و گندابِ کلمات روزنامه می سازند!
از پی هم می تازند و ندانند به کجا. یکدیگر را بر می افروزند و ندانند چرا. از پَشیزهاشان دِرَنگادِرَنگ صدا بر می آورند و از دینارهاشان جِرَنگاجِرَنگ!
سرد اند و گرما را در آب هایِ آتشناک می جویند. برافروخته اند و خُنکا را در جان هایِ یخ زده می جویند. و همگی از افکارِ عمومی بیمار اند و رنجور.
این جا خانه یِ همه یِ شهوت ها و رذیلت هاست؛ اما از مردمِ فضیلتمند نیز خالی نیست. و نیز از بسا فضیلتِ زرنگِ کارامد.
این جا همچنین بسی دینداری هست و بسی تُف لیسیِ مؤمنانه و چاپلوسی در پیشگاهِ خداوندِ لشکرها.
تُف کن بر شهرِ روان هایِ درهم کوفته و سینه هایِ تنگ، چشم هایِ دریده و انگشت هایِ چسبناک؛
بر این جایی که در ان تمامیِ چیزهایِ پوسیده و رسوا و هرزه و تیره درون و لهیده و چرکین و دسیسه ساز با هم گَندابه می سازند.
ای زرتشت، تو را به ان چه در تو نورانی است و نیرومند و نیک، سوگند که بر این شهرِ دُکانداران تُفی کن و بازگرد!))

[[بخش سوم / دربارۀ گُذار از کنار / صفحه ی 191

از خود می گویم: زرتشت با نگاهی به اسمان، اهورامزدا را ندا داد که این مُلک کنون به پاکی و فرزانگی پیشنش باز گردد. گفتار نیک و کردار نیک و پندار نیک را پیشۀ خود کند و از دیو دروغ جدایی جوید.
زرتشت، میداند جوانان را به سر شوری است توفان زا، امید زندگی در دل، ز بند بندگی بیزار. اگر امروز در بند ضحاک ایم، هراسی در دل ما نیست، ستم هایی که بر ما رفت، از این افزون نخواهد شد، دگر کی به شود کشور، اگر اکنون نخواهد شد، اگر می ترسی از پیکار، اگر می ترسی از دیوان جان آزار، تو را بر جنگ دشمن نیست گر آهنگ، تو و این راه تنهایی – که آلوده ست با هر ننگ.
نوید ما امید است، که چون صبح بهاری دلکش و زیباست، دلیران را از این دیوان کجا پرواست، نگهدار دلیران وطن مزداست.

زرتشت، راز و رمز پیروزی و ازادگی از بند ضحاک را در هستنِ مردم دانست، به میدان شهر رفت و فریاد برآورد: مـاهسـتیم... کیست که درد مادران داغ دیده را بر خود نبیند، کیست که کودکان خیابانی را در اغوش نگیرد، کیست که شبها سره اسوده بر بالین گذارد، کیست کزین از اجحاف و دروغ و ظلم و ستم رنجور نباشد،...

کیست که دست در دست ما نهد تا به پیکار اهریمن رویم و اتش ازادگی در اتشکده بیافروزیم... ماهستیم، ماهستیم، ماهستیم

بر انداختن رژیم های اقتدارگرا

تاریخ فروپاشی رعایت رهنمودهای زیر را از سوی میانه روهای دموکراتیک مخالف برای براندازی اقتدارگرا، پیشنهاد میکند:

1- مراقب عدم مشروعیت یا مشروعیت سست و اشفته رژیم اقتدارگرا باش. این یکی از نقاط بسیار اسیب پذیر است. رژیم را در مسائلی که مورد توجه عام است مانند فساد و خشونت مورد حمله قرار بده. هرگاه رژیم در اقداماتش موفق بود (به خصوص در بخش اقتصاد) این نوع حملات بی تأثیر می ماند. هنگامی که در کارهایش لغزش و سستی روی داد (باید همچنین بشود) در ان حال مهمترین اهرم فشار برای فروکشیدن ان از سریر قدرت، بزرگ کردن و نمایاندن عدم مشروعیت ان خواهد بود.

2- فرمان روایان اقتدارگرا هم مانند حاکمان دموکراتیک، با گذشت زمان، از حامیان پیشین خود فاصله میگیرند و جدا میشوند. این گروههای دل سرد و ازرده را تشویق کن که از دموکراسی به عنوان بهترین جانشین رژیم حاضر، حمایت کنند. کوشا باش که به خصوص سران مخالف، کارشناسان طبقه متوسط، پیشوایان دینی و رهبران احزاب سیاسی را که چه بسا اغلب انها در ایجاد نظام اقتدارگرا دست داشتند، به سوی خود جلب کنی. گروه مخالفان هر قدر «محترم تر» و «مسئول تر» به چشم بیایند، گرداوری حامیان اسانتر خواهد بود.

3- ژنرالها را اماده و با خود همراه کن. در اخرین مرحله، بقا و فنای رژیم به این بستگی دارد که انها از رژیم حمایت کنند یا نه. در مخالفت به انها به پیوند یا در صف انها خود را جای بده. وقتی بحران فرامیرسد حمایت نظامیان میتواند سودمند باشد، اما تنها چیزی که تو نیاز داری این است که نظامیان به دفاع از رژیم علاقه ای نشان ندهند.

4- عدم خشونت را تبلیغ کن که با این کار علاوه بر دیگر اقدامات، بهتر و اسانتر میتوانی نیروهای امنیتی را به سوی خود جلب کنی؛ سربازان نسبت به کسانی که به سوی انان کوکتیل مولوتف پرتاب کرده اند علاقه ای ندارند.

5- از هر فرصتی برای نشان دادن مخالفان با رژیم استفاده کن از جمله با شرکت نکردن در انتخابات عمومی که رژیم به راه انداخته است.

6- با رسانه های جهانی، سازمانهای حقوق بشر خارجی و تشکیلات فراملیتی مانند کلیساها ارتباط برقرار و بخصوص سعی کن در ایالات متحده برای خود حامیانی بیابی. اعضای کنگره امریکا همواره در پی ان هستند که به مسائل معنوی توسل جویند واز این راه برای خود در بین عامه مردم کسب و جاهت کنند و بر سازمانهای دولتی بتازند. گرفتاری خود را در چشم انها بزرگ و مهم جلوه بده و اطلاعاتی در اختیارشان بگذار تا بتوانند در تلویزیون ظاهر شوند و سخنانشان صفحات اول روزنامه ها را بگیرد.

7- وحدت و یگانگی را در بین گروه های مخالف تبلیغ و تقویت کن. بر ان باش که سازمانهای حافظ جامعی به وجود بیاوری که همکاری بین گروهها را تسهیل کند. این کار اسانی نیست و فرمانروایان اقتدارگرا در ایجاد تفرقه و پراکندگی بین مخالفان استادند.

8- همین که رژیم ساقط شد به سرعت اماده باش که خلاء قدرت را که پیدا شده است پر کنی. این کار بدین صورت میتواند عملی شود: یکی رهبر مردمی، فرهمند، علاقمند به دموکراسی را جلو بینداز، بی درنگ مقدمات اجرای انتخابات را برای کسب مشروعیت برای رژیم جدید فراهم بیاور، از طریق جلب حمایت عوامل بیگانه و فرامینی مشروعیت بین المللی ان را تامین کن. توجه داشته باش که بعضی از همراهان پیشین ائتلاف در پی ان هستند که دیکتاتوری جدیدی به سلیقه خود برپا دارند و بی سر و صدا سازمانی از حامیان دموکراسی ترتیب میدهند که اگر پا گرفت، در مقابل این کوششها به مخالفت برخیزند.

[برگزیده از کتاب موج سوم دموکراسی، نوشتۀ ساموئل هانتینگتون، استاد دانشگاه هاروارد، ترجمۀ دکتر احمد شهسا]

مذهب و سیاست در ایران

یاران جنبش ملی ماهستیم، اگر امروز خواهان تغییر و تحول در سطح جامعه و حکومت ایران هستیم باید بیش از همیشه به مسائل کشور و امور مربوط به ان اهمیت بدهیم و اگاهی کسب کنیم. بدانید که پیش بینی و برنامه ریزی و سازماندهی برای ایندۀ کشور، مستلزم شناختن و اگاه بودن ما، نسبت به گذشته و تاریخ معاصر ایران است و اینکه چه اتفاقاتی رخ داد که امروز ما مستوجب این وضعیت هستیم. من صلاح دیدم قسمتی از کتاب "جامعه شناسی سیاسی" از استاد ارجمند اقای "دکتر حسین بشریه" را در این وبلاگ بنویسم و در دسترس علاقه مندان قرار دهم؛ شاید ما را اندکی در وضوح علل و عوامل وضعیت امروز ایران یاری کند و از تکرار اشتباهات تاریخی مصون بدارد و استدعا و تمنا دارم این قسمت را به طور کامل و دقیق بخوانید.

روحانیت شیعه در ایران از عصر صفویه به بعد یکی از گروههای بانفوذ عمده به شمار میرفته و در مقام مقایسه با دیگر گروه های اجتماعی از شأن و حقوق و مصونیت اجتماعی قابل ملاحظه ای برخوردار بوده و از همین رو شباهت بیشتری با «شئون اجتماعی» به مفهوم خاص کلمه در غرب داشته است. پادشاهان ایران با سهولتی که می توانستند در حقوق و امتیازات اشرافیت زمیندار یا تجار بازار و دیوانسالاران دخالت کنند، نمی توانستند در امور و امتیازات روحانیون و علمای دینی مداخله کنند. مشروعیت قدرت سیاسی نیز تا حد زیادی منوط به جلب حمایت روحانوین بوده است. از لحاظ نظری ریشۀ قدرت روحانیت شیعه را باید در اندیشۀ امامت و غیبت امام اخر و نیابت و عامۀ علما در دوران غیبت جست. البته اندیشه غیبت و نیابت بیشتر زمینه نفی مشروعیت حکومت غیردینی را فراهم میکرد تا مقاومت فعالانه در برابر ان را.
در عصر صفویه نسبت به اعصار گذشته که میان امارت و امامت فاصله افتاده بود، مبادی قدسی و مذهبی قدرت سیاسی ترمیم شد و نظریه سیاسی شیعه در خصوص امامت برای تشریع قدرت به کار گرفته شد. شاهان صفوی خود را از نسب اهل بیت و دارای مشروعیت دینی میدانستند. در عصر صفویان روحانیون متحد سلاطین بودند. رواج و رونق و رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران خود مرهون اقدامات پادشاه صفوی بود. در ان عصر علما و روحانیون حضور اشکاری در دستگاهای دولتی داشتند. صدر، مهمترین منصب مذهبی در این دوران به شمار میرفت و شیخ الاسلام تحت نظر او بود. استیلای فکری و ایدئولوژیک روحانیون شیعه در این دوران در حال گسترش بود. قواعدالاحکام اثر معروف علامۀ حلّی مبانی نظام حقوقی به شمار میرفت. به طور کلی در دوران صفویه شکاف و منازعه اشکاری میان علما و شاهان پدید نیامد. در این دوران میتوان روحانیون را از حیث وابستگی به حکومت به دو دسته تقسیم کرد: یکی روحانیونی که مناصب رسمی مانند قضاوت و امامت جمعه را احراز میکردند و دیگر روحانیونی که منصب دولتی نداشتند و وابسته به اعانات و مالیات مذهبی مردم به ویژه بازرگانان بودند و بیشتر در امور اموزشی اشتغال داشتند.
به طور کلی قدرت و امتیازات اجتماعی، فکری و اقتصادی روحانیون و علما به عنوان یک شأن نسبتاً مستقل در دوران صفویه و قاجار افزایش یافت. تصدی موقوفات، مدارس دینی، محاکم شرعی و برخی امور دنیوی و دفتری از جمله کاویژه های اجتماعی روحانیون بود. انتقال مراکز اموزش دینی به عراق دور از دسترس دولت ایران در عصر قاجار بر استقلال دستگاه مذهبی می افزود. همچنین تکوین نهاد اجتهاد و تقلید و غلبۀ مجتهدان اصولی بر اخباریون بر قدرت علما و مجتهدین در دوران قاجاریه افزود. در همین دوران فعالیت فکری و تألیفات علما و مجتهدین افزایش قابل ملاحظه ای یافت و موجب بسط فقه شیعه و گسترش استیلای ایدئولوژیک روحانیون شد. شاهان قاجار نیز روحانیت رسمی خود را ایجاد کردند و به روحانیون وابسته به حکومت القابی مانند صدرالعلما و سلطان العلما میدادند. شیخ الاسلام و امام جمعه در هر شهری منصوب پادشاه بود. در دوران فتحعلی شاه قاجار میان علما و روحانیون و پادشاه روابط حسنه برقرار بود. یکی از دلایل عمدۀ حسن روابط، اعمال نفوذ روحانیون بر شاه و جلب نظر او برای جلوگیری از گسترش نفوذ فزایندۀ صوفیه و شیخیه بود که رقبای عمدۀ روحانیون به شمار میرفتند. البته در عصر قاجار نفوذ فکری و ایدوئولوژیک روحانیون در درون جامعه بنیادی تر از از نفوذ سیاسی ایشان در حکوکمت بود و به دلیل همین نفوذ، حکام قاجار مجبور بودند رویۀ احترام امیزی نسبت به علما و روحانیون در پیش بگیرند.
در واقع با توجه به اهرم های قدرت و سلطه و استیلای عقیدتی روحانیون باید ایشان را یکی از اجزاء عمدۀ طبقۀ حاکمۀ سنتی ایران به شمار اورد. از نظر عقیدتی و مشروعیت سیاسی، حکام قاجار به جلب نظر مساعد علما نیاز داشتند. برخی از روحانیون نیز از لحاظ نظری مشروعیت لازم را برای پادشاه تأمین میکردند. برای مثال مراسلات میرزای قمی مجتهد بزرگ دوران فتحعلی شاه مشهور به صاحب قوانین با شاه در جهت تأیید شخص و اعمال سلطان مشهور بود. میرزای قمی حتی در رسالۀ ارشادنامه اندیشۀ قدرت دوگانه و عدم امکان احراز حکومت به وسیلۀ علما در عصر غیبت و مفهوم «ظل الله» و الهی بودن منصب شاهی را توجیه کرد. البته برخی دیگر از علما در هامان دوران دارای داعیه سیاسی بودند و بر نظریۀ امامت و ولایت در شیعه تأکید میگذاشتند و سلطان را ملزم به کسب اذن و اجازه از مجتهدین میدانستند. مثلاً شیخ جعفر کاشف الغطاء مجتهد بزرگ دوران فتحعلی شاه بر این نظر تأکید میگذاشت که صاحب منصب سلطنت باید یا امام یا فقیه و یا منتسب به امام باشد. وی بر ان بود که سلطان باید از مجتهدین در ادارۀ امور و نصب مقامات اذن و اجازه بگیرد تا از زمرۀ سلاطین جور خارج گردد. وی خود به فتحعلی شاه «اجازه داد» در جنگ علیه روسیه اقدام نماید. بنابراین برخی مجتهدین بر ان بودند که سلطان میتواند با اخذ اذن و اجازه از علما مشروعیت یابد. برعکس برخی از ایشان تأکید داشتند که ولایت و حکومت قابل واگذاری به سلطان نیست و علما خود باید قدرت سیاسی را به دست گیرند. شیخ محمد حسن صاحب جواهر، فقیه و مجتهد دوران فتحعلی شاه و نویسنده جوهرالکلام اعتقاد داشت که سلاطین که قدرت سیاسی را بدون رضایت امام به دست گیرند، غاصب اند و اصولاً منصب حکومت متعلق به امام است. در دوران غیبت امام، ولایت عام و مطلق از ان فقهاست و انها نمی توانند به اذن و اجازه، امر ولایت را به غیر واگذار کنند. برخی دیگر از مجتهدین اندیشۀ ولایت را به شیوه ای تفسیر میکردند که شامل حکومت نمی گردید. مثلاً شیخ مرتضی انصاری که به تعبیری نخستین مرجع تقلید واحد شیعیان بود، براساس چنین تفسیری مخالف دخالت علما در سیاست بود. وی بر ضرورت تقیه در دوران غیبت تأکید میگذاشت. به نظر او حکومت حقه در دوران غیبت غیرممکن است. با این حال از دیدگاه او فقها بر خلاف ائمه حق ولایت سیاسی ندارند هر چند سلاطین در عصر غیبت به هر حال فاقد مشروعیت و حقانیت اند و از همین رو همکاری فقها و علما با پادشاهان از جمله گناهان به شمار میاید. علمایی هم که بعدها نقش فعالی در جنبشهای ملی و سیاسی اواخر عصر قاجار ایفا کردند به پیروی از شیخ انصاری به ولایت سیاسی فقها اعتقاد نداشتند. شیخ محمد حسین نائینی در کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله حتی کوشش نظری مبسوطی توجیه حکومت دموکراسی و مشروطیت در عصر غیبت عرضه کرد. برخی فقهای دوران مشروطه مانند ملامحمد کاظم اخوند خراسانی کوشش برای برقراری حکومت مشروطه را به معنی مجاهدت در راه امام غایب تلقی میکردند.
در عمل رابطه میان شهان قاجار و روحانیون با توجه به تحولات قابل ملاحظه در ان عصر رابطۀ ثابتی نبود. مثلاً محمدشاه رابطۀ خوبی با علما نداشت و در عوض بیشتر از صوفیه حمایت میکرد. میرزا اغاسی صوفی که صدراعظم محمدشاه بود به نشر و ترویج تصوف علاقه مند بود و همین موجب نارضایی فقها و مجتهیدن شد. محمدشاه کوشید از طریق محدود کردن صلاحیت محاکم شرعی از قدرت روحانیون بکاهد. در دوران فتحعلی شاه وقوع جنگهای ایران و روسیه و نقش روحانیون در انها و صدور فرمان جهاد بر اهمیت و نفوذ سیاسی ایشان افزود. اما کوششهای حکام قاجار به ویزه از دوران ناصرالدین شاه به بعد برای نوسازی ایران به شیوۀ غربی واکنشهای نامساعدی در بین روحانیون برانگیخت. نخستین اصلاحاتی که توسط عباس میرزا در تبریز مطرح شد، ناخرسندی در بین روحانیون ایجاد کرد. ملاعلی کنی فقیه دوران ناصرالدین شاه نسبت به نشر «کلمۀ قبیحۀ ازادی» معترض بود. یکی از اهداف اصلاحات امیرکبیر ان بود که از طریق تضعیف قدرت محاکم شرع و منع تعزیه و بست نشینی از نفوذ روحانیون بکاهد. در دوران اصلاحات میرزا حسین خان سپهسالار نیز شکاف میان حکومت و روحانیت افزایش یافت. سفرهای خارجی شاه و اعطای امتیازاتی به خارجیان واکنشهای منفی در بین علما برانگیخت. رویهمرفته در دوران ناصرالدین شاه و پس از ان روابط میان دربار و علما به سردی گرایید و بی شک گسترش روابط با غرب یکی از دلایل این تحول بود. در دوران مظفرالدین شاه نیز ضرورت گسترش روابط با غرب و اصلاحات اداری، صدراعظم هایی چون امین الدوله، امین السلطان و عین الدوله را بر ان میداشت تا از اعمال نفوذ روحانیون در امور سیاسی جلوگیری کنند. در اواخر عصر قاجار در واکنش به نفوذ رو به گسترش تمدن غرب و گرایش قاجار به نوسازی، نوعی واکنش شیعی- ایرانی برای پاسداری از سنتها و فرهنگ و اقتصاد ملی در بین روحانیون پیدا شد که بعدها در اشکال مختلف به یکی از گرایشهای اصلی ایدئولوژیک در ایران تبدیل گردید. روحانیون در چندین مورد از جمله در جنبش تنباکو در مقابل حکومت قدرت نمایی کردند و توانایی خود را در بسیج مردم به پادشاه قاجار نشان دادند. فعال شدن سیاسی علما و روحانیون از اواخر قرن نوزدهم به بعد را بیشتر باید محصول مواضع واکنشی اولیۀ انها در مقابل نفوذ غرب دانست تا نتیجۀ نظریۀ امامت و مخالفت نظری با قدرت غیردینی. اکثر علما و فقهای اوایل دوران قاجار قطع نظر از نظرات فقهی و مذهبی شان دربارۀ سیاست عملاً تحرکی نداشتند. حرکت عملی انها نیازمند انگیزه ای بود و تحولات ناشی از روابط ایران با غرب این انگیزه را فراهم اورد. همین انگیزه نقش عمده ای در شرکت برخی از علما و فقها در نهضت انقلاب مشروطه داشت. جناح عمده ای از علما با پذیرش اندیشۀ حکومت قانون و محدودیت قدرت و تفکیک قوا از مشروطیت حمایت کردند.
پس از انقلاب مشروطه قدرت سیاسی علما در دستگاه حکومت تا اندازه ای جنبۀ رسمی هم یافت و بر طبق قانون اساسی مقرر شد هیأت پنچ نفره ای از علماء مسئولیت تطبیق قوانین مجلس با موازین شرع را عهده دار شود. با این همه پس از پیروزی اولیۀ جنبش مشروطه در خصوص ماهیت و جهت و مقصد اصلی انقلاب در بین روحانیون تردیدهایی پدیدار شد. به ویژه پارلمانتاریسم و قانونگذاری و مشکل رابطۀ قانون موضوعه با قانون شرع، مشاجرات و کشمکش هایی ایجاد کرد. در عمل هیأت پنج نفره مذکور تشکیل نشد و با گسترش نفوذ گروههای روشنفکر مدرن و تشدید روند نوسازی ایران، نفوذ روحانیون رو به کاهش گذاشت.
در دوران رضا شاه در نتیجۀ نوسازی ایران به سبک غربی بر موقعیت اجتماعی و نفوذ سیاسی روحانیون اسیبهایی وارد شد. اقتباس از قوانین غربی در حوزه های مختلف نقش و اهمیت شرع اسلام را در زندگی اجتماعی کاهش داد. همچنین کوشش در زمینۀ کشف حجاب زنان و تغییر لباس مردان به فرهنگی که روحانیون پاسدار ان بودند، اسیب می رساند. تأسیس محاکم عرفی و تشکیلات دادگستری از سال 1305 به بعد موجب خروج بسیاری از مناصب حقوقی و قضایی از دست روحانیون شد. همچنین اصلاحات اموزشی و وضع مقررات و نظام مدارس جدید و تدریس مواد درسی نو بر نقش اموزشی علما نیز اسیب می رساند. در نتیجه نظام قدیم اموزشی که بر اموزشهای دنی استوار بود رو به زوال رفت و حوزه های دینی اهمیت سابق خود را از دست دادند. به علاوه گسترش ناسیونالیسم ایرانی و گرایش به زبان فارسی و پیشینۀ ایران پیش از اسلام و بی اعتنایی نسبت به مذهب و مراسم دینی استیلای فرهنگی و ایدئولوژیک روحانیون را تضعیف میکرد. همچنین در سال 1315 حکومت رضا شاه ادارۀ برخی از املاک وقفی را به عهده گرفت. در دولت رضا شاه که متشکل از نظامیان و برخی روشنفکران غربگرا بود، طبعاً جایی برای روحانیت و علما وجود نداشت.
در سالهای 32-1320 با فروپاشی ساخت دولت رضاشاهی نیروهای اجتماعی – سیاسی سرکوب شده و از ان جمله روحانیون رها شدند و بخشی از نفوذ از دست رفته را دوباره به دست اوردند. این نفوذ در دوران حکومت جبهۀ ملی دکتر مصدق که ائتلافی از احزاب عمدۀ طبقات متوسط جدید و قدیم با گرایشهای مذهبی و غیرمذهبی بود، گسترش یافت. اما دیری نپایید که به دلایل مختلف میان نیروهای روشنفکری و نیروهای روحانی و بازاری در درون جنبش ملی ایران شکاف افتاد و در نتیجه ایت الله کاشانی و حزب مجاهدین اسلام از جبهه ملی کناره گرفتند.
در دهه 1330 به طور کلی روحانیون گرایش سیاسی فعالانه ای نداشتند. در این دوره علمای برجسته ای مانند ایت الله بروجردی، ایت الله شهرستانی و ایت الله بهبهانی در صحنۀ سیاست وارد نشدند. از سوی دیگر برخی چون ایت الله خوانساری، محلاتی و شاهرودی از کوششهای کاشانی در رابطه با مسئلۀ نفت پشتیبانی میکردند. به هر حال در این دوران علما نه از نظرگاه فقه شیعه بلکه از دیدگاه مسائلی چون ناسیونالیسم و ضرورت قانون اساسی مشروطه به زندگی سیاسی نگاه میکردند. پس از کودتای سال 1332 تا سال 1342 میان دربار و روحانیت شکاف و کشمکش سیاسی پیدا نشد. اما نقض قانون اساسی و تشدید روند نوسازی به شیوۀ غربی به وسیلۀ دربار از سال 1342 به بعد واکنشهای منفی در بین بخشهایی از روحانیت برانگیخت و در نتیجه میان دولت و مذهب شکافی پیدا شد که یکی از زمینه های عمدۀ انقلاب سال 1357 را تشکیل داد. پس از انقلاب اسلامی بخشهایی از علما و روحانیت سازماندهی و تشکل بیشتر و گسترده تری پیدا کردند و حکومت را بدست گرفتند. با طرح اندیشۀ ولایت فقیه و تصویب ان به عنوان یکی از اصول قانون اساسی جدید سازمان دولت خصلتی مشخصاً مذهبی پیدا کرد. هستۀ اصلی روحانیت سیاسی حاکم پس از انقلاب اسلامی را شاگردان و پیروان امام خمینی تشکیل میدادند که مدتی در درون حزب جمهوری اسلامی سازمان یافتند. حزب بر ان بود که حاکمیت ناشی از خداوند است و کل قوانین کشور می باید مبتنی بر شریعت باشد. از لحاظ حقوقی نیز به موجب قانون اساسی جمهوری اسلامی مناصب عمدۀ رهبری سیاسی در دیست علمای اسلام قرار گرفت. به موجب این قانون اساسی جمهوری اسلامی مناصب عمدۀ «فقیه عادل و باتقوی و واجد صلاحیت علمی لازم برای افتاء» است. ولی فقیه بر سه قوۀ حکومتی ولایت دارد. همچنین ریاست قوۀ قضائیه به «مجتهد عالی» واگذار میشود. رئیس دیوانعالی کشور نیز باید «مجتهد عادل» باشد. به علاوه از اعضای شورای نگهبان که ناظر بر عدم مغایرت مصوبات مجلس با شرع اسلام است، شش تن باید از «فقهای عادل» باشند و همین فقها مسئول تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع هستند. به موجب اصل 93 «مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتباری ندارد.» به علاوه نظارت بر انتخابات رئیس جمهوری و مجلس از جمله شورای نگهبان است. همچنین براساس مقررات اعضای مجلس خبرگان که مسئولیت تعیین افراد واجد صلاحیت برای ولایت و رهبری را دارد می باید با مبانی فقه و اجتهاد و علوم دینی اشنایی کامل داشته باشد.
از جمله تشکلهای عمدۀ روحانیون پس از انقلاب اسلامی باید از جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم و جامعۀ روحانیت مبارز تهران نام برد. جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم از جمله گروههای ذینفوذ عمده پس از انقلاب اسلامی بوده و اعضای ان در شورای انقلاب، مجلس خبرگان قانون اساسی، شورای نگهبان، مجلس خبرگان رهبری و قوۀ قضائیه نقش و حضور داشته اند. جامعه مدرسین از نظر فقهی سنت گرا و مخالف تجدد فقهی و از نظر سیاست اقتصادی طرفدار بازار ازاد به مفهوم سنتی ان و مخالف دخالت دولت در اقتصاد بوده است. میان جامعۀ مدرسین و جامعۀ روحانیت تهران که یکی مذهبی ذینفوذ پس از انقلاب گروههای ذینفوذ عمده است، رابطۀ نزدیک وجود داشته است. یکی دیگر از گروههای مذهبی ذینفوذ پس از انقلاب گروه حجتیه بوده است که از عدم دخالت مستقیم روحانیون در سیاست و سیاست اقتصادی بازار ازاد حمایت میکرده است. براساس یک براورد در ایران پس از انقلاب شمار روحانیون 150000 و شمار طلاب علوم دینی 33000 بوده است. این تعداد واجد صلاحیت احراز مهترین مناصب حکومتی در جمهوری اسلامی هستند.

چرا ماهستیم؟ (سیاسی و اجتماعی) 1

یکی از خصوصیات رژیم های استبدادی و توتالیتر بیرون راندن عموم مردم از صحنۀ سیاست، و تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در قشر محدود و خاصی از اتباع خود میباشد. این گونه نظام ها غالباً بر اعتقادات محوری جامعه متکی هستند و به نوعی با تشبث به باورهای مردم به خود مشروعیت می بخشند. در جامعۀ ایران، دین نقش اساسی در روابط و مناسبات اجتماعی ایفا میکند و به نوعی میتوان جامعۀ ایران را یک جامعه سنتی و دینی قلمداد کرد. حکومت نیز مشروعیت و حاکمیت خود را ناشی از باورهای مذهبی مردم میداند، و مخالفان خود را دشمن دین و اعتقاد مردم تلقی میکند. مبارزه با این نوع حکومت سخت و دشوار است. نخست، بهتر است بررسی کنیم که چرا با جمهوری اسلامی مخالفیم و مبارزه میکنم و خواهان سرنگونی ان هستیم. بدون تردید یکی از دلایل مخالفت ما با جمهوری اسلامی نقش ولایت فقیه در همۀ حوضه های زندگی فردی و اجتماعی ما میباشد. فردی که حاکمیت خود را از امام زمان و خدا میگیرد و دقیقاً شبیه حاکمیت شاهان دیکتاتور قبلی است که از خدا تقدس می گرفتند و حکومت میکردند. دلیل دوم، تلفیق مبانی دینی در اصول و مبادی سیاست و حکومت و قانون اساسی که اقلیت های مذهبی را از حقوق مسلم خود نهی میکند و همۀ مردم را وادار به تابعیت و اجرای احکام دینی میکند و در اصل به مردم تحمیل میشود. سوم اینکه جمهوری اسلامی از اغاز حیاتش ثابت نموده که در ادارۀ کشور نالایق و بی کفایت است، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاست خارجی و چه از نظر رفاه و عدالت اجتماعی و غیره ... و هیچ فرصتی برای سعادت و خوشبختی مردم فراهم نکرده و روز به روز این وضعیت رو به وخامت است. چهارم اینکه ازادی سیاسی و اجتماعی به هیچ شکلی وجود ندارد و در عوض سانسور و تفتیش عقاید به حد اعلای خود دیده میشود و فساد و تباهی در سطح کشور و حتی بیشتر در حکومت متداول است. دیگر اینکه عدم احزاب سیاسی و عدم نمایندگان مدافع حقوق مردم در حکومت. این مسائل و دیگر مسائل، دست به دست یکدیگر میدهد و اساس مخالفت و مبارزه مردم را فراهم میکند. حال شکل مبارزه و نحوۀ مخالفت متفاوت است و اگر مربوط به جنبش ملی ماهستیم باشد از این قرار است که ما مردم ایران، (بنا به دریافت حقوق و شؤون انسانی خود، و حاکمیت قانون اساسی توسط افراد شناخته شده و شایسته و برخاسته از رأی عمومی مردم) اعلام حضور میکنیم و تا به ارمان و هدف خود نرسیدیم، از پای نخواهیم نشست. برای من جای تعجب و تحیر است که تعدادی محدود، طی یک اتفاقی کشوری را در دست گرفتند و تمام قدرت اقتصادی و نظامی و سیاسی و اجتماعی را تحت انحصار خود دارند و به عبارتی سرنوشت یک ملت را از ان خود کرده اند و هرگاه کسی مخالفت کند وی را به فجیع ترین شکل ممکن، از میان بر میدارند. فرضاً، روزی این ملت شما را برای ادارۀ کشور برگزیدند ولی امروز خواهان حکومت شما نیستند. چگونه میخواهید با زور و تحمیل بر این مردم حکومت کنید و به تعدادی باج بدهید که شما را در رأس حکومت پایدار سازند. امروز ایران مبدل به یک زندان بزرگ است و زندان بان ان جمهوری اسلامی و مزدوران اش میباشند، مردم از فقر و تنگدستی و بند و اسارت و وحشت و ترس و ناامنی به ستوه امده اند و در ارزوی تهاجم خارجی دست به اسمان بالا میبرند. این بساط بی شک ادامه نمیابد و دیر یا زود اس و اساس اش زیر و رو میشود، زیرا که ماهستیم و نمیخواهیم انان باشند و هراینه اگر ما نباشیم انان هستند، پس ماهستیم.
از موضع اجتماعی اگر توجه کنیم بقدری اجتماع به فساد و تباهی و خشونت و خصومت کشیده شده که زندگی را بر راست-کیشان تنگ و دشوار کرده است و مردم ناخوداگاه، عمل زشت را پاسخ زشت میدهند و در این مورد نیز حکومت عامل اصلی ان است، بخاطر اینکه جمهوری اسلامی با انجام اعمال سیاسی، ناگزیر است پا روی روابط و ارزشهای دینی و اخلاقی گذارد. به همین تقدیر اعمال زشت و ناپسند حکومت رفته رفته به جامعه سرایت میکند و کم کم ارزشهای اخلاقی جامعه از بین میرود. قطعاً اگر حکومت مرتکب خطا و اشتباهی شود جامعه هیچ عکس العملی از خود نشان نمیدهد. اگر به اخبار روزانۀ ایران توجه کنیم، میبنیم به طور متوسط 50 درصد از اخبار، مرتبط با فساد و اشفتگی اجتماعی است. اگر بخواهم عمق فاجعه را بر شما اشکار کنم این است که اگر من شخصاً بخواهم از خانه تا سره خیابان حدود 500 متر را طی کنم در این مدت فرصتهای بسیاری فراهم است که به تباهی دچار شوم و این تهدید بیشتر متوجه دختران است، قشری که بیشترین ایثار و از خودگذشتگی را در طی 30 سال گذشته از خود نشان دادند و در مقابل زور و ستم و تهدید با تمام قوا ایستادند. اگر مردان در جمهوری اسلامی تحقیر و سرکوب میشوند، زنان و دختران ایران هم از سوی جامعه و هم از سوی حکومت سرکوب و تحقیر میشوند و این جنبش با نهایت افتخار زنان ایران را سردمداران و پرچمداران خود قلمداد میکند و تا روزی که به مقام و منزلت شایسته و سرافرازی یکایک زنان ایران تحقق نبخشد از پای نمی ایسد.

بسیاری از مردم از دخالت در امور سیاسی شانه خالی میکنند و به هیچ عنوان حتی حاضر به بحث و گفتگو پیرامون مسائل کشور نیستند و میگویند: «سیاست پدر و مادر ندارد و به ما مربوط نمیشود و ما که کاره ای نیستم و ...» این گونه افراد متوجه نیستند که بخش اعظم سرنوشت هر انسانی، در هر کشوری، وابسته و مربوط به سیاست های اتخاذ شده حاکمان ان کشور است و اگر کنترل و ادارۀ کشور را به دست کسانی بسپارند به حقوق خود احترام نمیگذارند. البته بخشی از این توطئه میباشد که قرنهاست مردم ایران از صحنۀ سیاست و مقدرات و سرنوشت خود کناره گرفتند و حاضر به تغییر اوضاع با تمایلات خود نیستند. امروز جنبشی با ارمانهای مشخص و تعیین شده از بطن و بستر جامعۀ ایران برخاسته و با همکاری و درایت هم میهنان خارج از کشور دست در دست یکدیگر قرار داده است و میخواهد به اهداف خود تحقق بخشد. قرنهاست که استعمار و دستهای پنهان تمام تلاش خود را معطوف به نیستن و نابودی مردم ایران به کار برده اند و با انواع حیله ها و ترفندها از جمله مواد مخدر قصد تجاوز و تعدی به جان و مال مردم داشته اند. ولی من به عنوان یک ایرانی اعلام حضور میکنم و میخواهم سر رشتۀ امور خود را در دست بگیرم و شخصیت و غرور تاریخی و ملی خود را احیا کنم و از شما میخواهم اگر به ارمانهای این جنبش وفادارید دست دوستی و همکاری ما همواره سوی شما دراز است. ماهستیم...

چند نکته در مورد جنبش ملی ماهستیم

در طول سالها، مبارزۀ مردم ازادیخواه با جمهوری اسلامی تنها جنبش و حرکتی که توانسته در جهات مختلف به توفیق و دستاوردهای شگرف و اعجاب انگیزی دست یابد، جنبش ملی ماهستیم است و قاعدتاً نتیجۀ همت و پشتیبانی هزاران خانوادۀ خارج از کشور – نه فقط حمایت مالی بلکه حضور فیزیکی – انان بود که توانست شوق و شور را در دل های ناامید مردم ایران زنده و مهیا سازد تا با یاری و همبستگی در مقابل این رژیم جهل و جر و فساد ایستادگی کنند. فراموش نکنیم که ما در مقابل یک حکومت با تشکیلات و تجهیزات گسترده ایستاده ایم و پیروزی در این نبرد بسیار دشوار است. اما تفاوت های اساسی بین ما و جمهوری اسلامی وجود دارد که درصد بالای پیروزی ما را تصدیق میکند، از جمله اینکه مبارزۀ ما مبتنی بر باور و اعتقاد ماست ولی مزدوران حکومت به واسطۀ پول و مواجبی که دریافت میکنند، به مقابلۀ ما میایند و هراینه محتمل است به نظام پشت کرده و به صف ما بپیوندند.

اگر به اعمال و رفتار رژیم و وزارت اطلاعات عنایت کرده باشیم، متوجه حیله و ترفندهای بس ناجوانمردانه و مزورانۀ انان میشویم که چگونه تمام جنبشهای سیاسی داخلی و اپوزسیون را در مقاطع مختلف در هم شکستند و با نفوذ خود در بین افراد، نفاق و چند دسته گی ایجاد کردند و چه بسا حرکت های تقلبی و کاذبی را به موازات جنبشهای راستین و حقیقی اقامه ساختند تا به نوعی حرکتهای ازادی بخش را کم رنگ جلوه دهند و یا امید مردم را نسبت به اشخاص ازادیخواه از بین ببرند. با تجاربی که سالها از این رخدادها کسب نمودیم باید با عقل و درایت کار را پیش ببریم و نگذاریم حتی یک لحظه، یک مرتبه، از سُستی و خطای ما استفاده ببرند.
بدون شک یکی از مشکلات اساسی ما همواره اطلاع رسانی در بین تودۀ مردم است و با اینکه اکثر مردم از حکومت ناراضی اند ولی توان یا شهامت اظهار ان را ندارند. (ترس و واهمۀ مردم طبعاً در اثر اعمال و رفتار جنایت کارانۀ رژیم در همۀ این سالها میباشد).


این نکته به نیکی قابل درک است که باید توسط راه و روشی، نارضایتی مردم را به اعتراضهای همگانی و سازمان یافته ای مبدّل سازیم و این مهم نیاز به یک سری بررسی های دقیق و اتخاذ تصمیمات حساب شده دارد تا اعتراضات منفرد و ضعیف را با مشارکت و انسجام قوت بخشد و به بیان دیگر مبارزات مردم را انتظام دهد. مثلاً مدتی دانشجویان، مدتی کارگران، مدتی معلمان و مدتی دیگر گروه ها دست به اعتراض میزدند و شوربختانه به واسطۀ عدم هماهنگی و همبستگی بین این اصناف و دسته ها، تأثیر بسزایی در اعتراض به حکومت در بر نخواهد داشت و همگی به اسانی توسط مزدوران رژیم سرکوب و منکوب میشوند.

توجه داشته باشیم که تنها راه ما انقلاب نیست و برگشت به اتفاق سال 57 و انقلابی دیگر معقول به نظر نمی اید و باید به اندازه ای بر جمهوری اسلامی اِعمال فشار کنیم که ناگزیر شود به رفراندم ازاد، تحت نظارت سازمان ملل تن دهد و یا دست به تغییر قانون اساسی ببرد و با اصلاحات اساسی ماهیت رژیم تغییر یابد. انقلاب تنها راه نجات ما نیست و رسیدن به ازادی و پیروزی به زودی و سهولت میسر نمی شود و شاید سالها به طول انجامد و ما هیچ گاه نباید به زمان و موقع پیروزی فکر کنیم بلکه فقط و فقط در فکر پیروزی و رسیدن به ازادی باشیم و مدام به خود بگوییم "ما میخواهیم به ازادی برسیم" و باید برسیم، زمان وقوع ان مهم نیست.

مطلب دیگری که حائز اهمیت است، فعالیت اعضای جنبش برای توسعۀ شعار و هویت این جنبش در قالب شعارنویسی و شعر و نقاشی و موزیک و مقاله و هر نوع طرحی که در جامعه مورد استقبال مردم است. باید به هر نحو ممکن بُعد و نِمای هنری و فرهنگی و اجتماعی به جنبش بدهیم تا اذهان مردم را از انقلاب و شورش و اضطراب در امان بدارد و به نوعی، مورد اعتماد مردم قرار گیرد. در حال حاضر و در شرایط اجتماعی ما، خصوصیات و عملکرد جمهوری اسلامی، فعالیتهای فرهنگی و مبارزات مدنی و مسالمت امیز میتواند در پیروزی جنبش، تأثیر مقبول و مطلوبی داشته باشد و اگر با وضع اجتماعی مردم ایران اشنایی داشته باشیم این نکته قابل فهم است که مردم امروز ایران به واسطۀ انقلاب 57 و اثرات و پیامدهای ان، چندان خاطر خوشی از انقلاب و شورش و اغتشاش ندارند و بر همین اساس از هر نوع تظاهرات و اعتراض خشونت امیزی پرهیز میکنند، مضافاً عکس العمل جمهوری اسلامی به مراتب از اعتراضات خشونت امیز مردم بیشتر و شدیدتر است. این نوع اعمال در همۀ فعالیتها و تجمعات مردم، طی چند ماه گذشته ملحوظ شده است و جمهوری اسلامی که همیشه مخالفان را به بهانۀ دین ستیز و تجزیه طلب و برچسب های زیرکانه از صحنه بیرون رانده، امروز درگیر یک جنبشِ بیرون از دایرۀ سیاست های خود شده و از سرگشتگی و سردرگمی راه مقابله با ان را در توان خویش نمی بیند. معهذا ممکن است هدف ما به تعویق بیوفتد، نباید هیچ ناامیدی و اختلالی در تحقق ارمان هایمان و بر اندام هدفمان خدشه وارد کند.

نکتۀ دیگر این است که اگر ما خواهان ازادی و دموکراسی هستیم و متناسب با ارمان و باورمان پای در این میدان گذاشته ایم، از انجام هیچ گونه عملی که گامی به سوی ارمان های ماست، دریغ نکنیم و ترس و واهمه ای از دستگیر شدن و به زندان افتادن نداشته باشیم و فراموش نکنیم که این جنبش از انِ ماست. پس اگر کاری انجام میدهیم بخاطر ارمان و هدف شخص ماست. اگر پیروز شویم، پیروزی از ان ماست، اگر به زندان افتادیم مقصر کسی نیست. ما باید بیاموزیم که برای ارمان ها و اهداف مان هزینه و بهاء پرداخت کنیم. باید با جسارت و شهامت در پی ان باشیم و با چنگ و دندان از ان حراست کنیم. اگر در تجمعی شرکت میکنیم برای شخص و مقام خاصی نیست بلکه برای ارمان و هدف خودمان است. یاران جنبش باید به ارمان های ان باور داشته و در جامعه از اعمال و رفتار نمونه و شایسته برخوردار باشند. از دروغ، تزویر و خشونت به کلی بپرهیزند و بدون هیچ خوفی از حقیقت دفاع کنند. جوانان باید قطعاً حضور و شرکت خود را در تجمعات و تظاهرات ها به اطلاع پدر و مادر خویش برسانند و رضایت انان را کسب نمایند. در غیر این صورت حضور انان هیچ ارزشی ندارد و قرار و پیمان ما اینست که رفتار درست و صحیح را از خود شروع کنیم و حکومت را نیز وادار به رفتار درست نماییم و هراینه اگر ما قانون شکنی کنیم، نمی توانیم هیچ انتظار و توقعی از رفتار درست حکومت داشته باشیم.

چه کسي ميخواهد که من و تو ما نشويم، خانه اش ويران باد

من اگر ما نشوم تنهايم، تو اگر ما نشوي خويشتني

از کجا که من و تو، شور يکپارچگي را باز در شب بر پا نکنيم

از کجا که من و تو، مشت رسوايان را وا نکنيم

من اگر برخيزم، تو اگر برخيزي، همه برمي خيزند

نظر به اینکه جنبش ملی ماهستیم طی مدتی کوتاه با برگزاری تجمعات متوالی و ابتکاری در جهت تحقق ارمان های ازادی بخش خود، با همۀ مشقت و مرارت راه، پیش رفته و تمام سیاست های امیخته به تزویر و ریای جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات و مزدورانش را در داخل و خارج کشور درنوردیده و بسیاری از ایدئولوژی های گوناگون و دیدگاه های متفاوت را در خود حل کرده و حتی بسیاری از شخصیتهای مخالف را در کنار یکدیگر قرار داده است و توجه عموم را به جوش و خروش خود جلب نموده، نیاز به سازماندهی بهتر و برنامه ریزی درست و دقیق تر را بیشتر به خود می بیند و اینکه از حیث کیفی و چونی بیشتر مد نظر قرار بگیرد و فعالیت های خود را چنان منسجم و منظم سازد که در نفوس عالم تصرف داشته و سایر دیدگاه ها را تحت نفوذ خود قرار دهد. این جنبش همان قدر که به برگزاری تجمعات و اِعمال فشار اهمیت میدهد، در چگونگی و نحوۀ انجام ان نیز توجه و دقت بسزایی دارد و خواهان یک بازتاب درست و صحیح از مردم میباشد. زیرا که پاسخ و واکنش درست مستلزم عمل و کنش صحیح و به جا است.

این رویکرد از نخست جزء لاینفک سیاست جنبش بوده است که مردم با بیشترین تأثیرگذاری، کمترین اسیب و هزینه را متحمل شوند و امروز جنبش تا حدودی توانسته جایگاه مطلوبی در بین تودۀ مردم کسب نماید و به جرأت میتوان اذعان داشت که در بین بینندگاه تلویزیون "کانالِ یک" اکثریت قریب به اتفاق به جنبش باورمند اند و به خوبی از جریانات و اتفاقات این مدت اگاه و مطلع اند. تلاش ما بیشتر معطوف به گسترش شعار "ماهستیم" بین مردم داخل و شناساندن ماهیت و سرشت ان نزد اذهان عمومی میباشد و این بر شخص من مبرهن گشته که بسیاری از اقوام در اثر دیدن شعار ماهستیم بر دیوارها، می پرسند "ماهستیم یعنی چه؟" که من نیز مختصراً توضیح میدهم. همچنین هنگامی که از خیابانها عبور میکنم معمولاً شعار ماهستیم بر دیوارهای هر منطقه و ناحیه ای نوشته شده است. با این حال هنوز مرحلۀ معرفی جنبش ادامه دارد و در اینده ای نه چندان دور ارام ارام در حین معرفی، باید فعالیت های مانوری (نصب پرچم شیر و خورشید در گذرگاه ها) و نمایش قدرت (تظاهرات و تجمعات سراسری) را مبسوط سازیم و اماده برای مبارزات تهاجمی و ضربات مهلک شویم.

نکته ای دیگر این است که تمام قدرت و قوای خود را در یک حوزه و در یک جهت متمرکز نکنیم و با ابتکار عمل از هر راهی برای گستراندن شعار ماهستیم استفاده ببریم. به عنوان مثال در یک شهر تعدادی برای نصب پرچم شیر و خورشید و تعدادی برای شعار نویسی بر دیوارها و تعدادی جهت چسباندن اعلامیه ها بر روی وسایل نقلیه عمومی و یا جایگاه های پر رفت و امد ...(البته به هیچ عنوان نباید اسیبی به وسایل عمومی برسانیم چون ما هستیم که بسازیم و نه اینکه تخریب کنیم). اینگونه اعمال، جمهوری اسلامی را به سرگردانی میبرد و توان پاسخ گویی و عکس العمل را از او سلب میکند.

جمهوری اسلامی در حال حاضر بسیار ضعیف و منزوی است و در شرایط سخت و بحرانی از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بین المللی بسر میبرد. مردم بیش هر موقع حالت تنفر و انزجارشان اوج گرفته و از بی لیاقتی حکومت به تنگ امده اند. نتیجتاً، جمهوری اسلامی حتی در بین طرفداران و اتباع خود نیز دچار بحران مشروعیت شده و بسیار اسیب پذیر است. با این همه راه دراز و پر فراز و نشیبی در پیش داریم و هنوز قوای ما در حال شکل گیری و تکوین است. بنابراین شرایط حاضر، لزوم همبستگی و مشارکت بیشتر و پرداخت هزینۀ مستمر را تصدیق میکند. شوربختانه بخشی از مردم پریشان حال و درمانده، به غلط از حملۀ نظامی خارجی حمایت میکنند و یا هنوز درگیر سیاستهای "دایی جان ناپلئونی" هستند که اگر امریکا و انگلیس نخواهد هیچ اتفاقی نمی افتد و یا مدام خواستار رهبر و لیدر هستند تا خود را به او بسپارند و او کارها را با سیاست و درایت خودش پیش ببرد و مردم به گونه ای از دام مسئولیت بگریزند. (اما عجالتاً و با صراحت عرض میکنم که تک تک افراد جنبش ملی ماهستیم در قبال مسائل و حوادث مربوطه به یک اندازه مسئول هستند زیرا با اگاهی و اختیار به این جنبش پیوسته اند و قاعدتاً مسئول گزینش خویش اند و هر شخصی باید به اندازۀ توانایی خود کاری انجام دهد).

اگر به تاریخ معاصر ایران عنایت کنیم متوجه درماندگی ملت ایران میشویم که پس از قرنها استبداد و خفقان و اشفتگیِ اجتماعی و سیاسی، هنوز ملت ایران اندر خم یک کوچه است و ناکام از هر تلاش و تقلایی برای رسیدن به ازادی و حاکمیت قانون. این ملت یتیم و دردمند که از همه زخم خورده ولی کینه به دل ندارد، صرفاً خواستار حق و حقوق مسلم خویش میباشد. جنبشی از بستر جامعه برخاسته تا با همبستگی مردم و حضور و هستنِ انان، کار دموکراسی ایران را یکسره کند. ماهستیم، تا نگذاریم حقوق مان را پایمال کنند. ما هستیم، تا سر رشتۀ امور خود را به دست بگیریم. ما هستیم، تا حرمت انسانی ما را از بین نبرند. ما هستیم، تا ازادی خود را بدست اوریم؛ ماهستیم...

بارها راجب معنا و مفهوم "ماهستیم" به تفکر پرداخته ام و میتوانم ادعا کنم، این شعار بار مفهوم فلسفی عظیمی را به همراه دارد که بسیاری از ان غافل اند. صدها مقاله و غزل و قصیده را در محتوای خود گنجانده است و معنای ژرف و تأثیرگذاری بر عقل و فاهمه هر انسانی دارد. انسانی که از وجود خود اگاهی یافت هرگز به کام مرگ نخواهد رفت. انسانی که ارزش و مقام انسانی خویش را دریافت، تن به بردگی و خفت و استبداد نخواهد داد. ما ایرانیان عادت داریم همیشه خود را در تاریخ خود جستجو کنیم و مدام دم از 7000 سال تاریخ و تمدن و فرهنگ بزنیم ولی از وجود و هستنِ خویش و اوضاع کنونی خود جداً غافل ایم و هیچ از خود نداریم که به جهانیان عرضه بداریم و به ان افتخار کنیم و به گونه ای فقط از بزرگان گذشته برای حیثیت و شرافت امروزی خود برهان و دلیل می اوریم. ولی "ماهستیم" این عادت و خصیصه را شکست و ما را متوجه وجود و هستنِ خویش کرد. اگر هزاران و صدها سال پیش کورش و داریوش و فردوسی و مولوی بودند، امروز ما هستیم که بسازیم. تا چه زمانی میخواهیم از تمدن و فرهنگ سخن بگوییم و حرکتی نکنیم؟ و مطمئناً تا هنگامی که نباشیم، حرکتی از ما سر نمی زند. ماهستیم، شعاری است که ما را متوجه خویشتنِ خویش کرد و ما را به عنوان یک انسان (دارای ازادی، عقل، خرد، حرمت، حقوق و شوؤن) قلمداد نمود. ما را متوجه قدرت و توانایی هایمان کرد. به ما فهماند که اگر بخواهیم، میتوانیم جهان را تغییر دهیم.

بگذارید در این مقطع مختصری به ایرادات منتقدان اشاره کنم. بعضاً در مقالات و سخنان خود بدون در نظر گرفتن واقعیت و مقتضای شرایط انتقادات بی موردی ابراز میکنند و واقعاً دیدگان شان برای نظارۀ حقایق بزرگ، ضعیف و ناتوان است. برای هر موضوع و مطلبی، در مقام نقد قرار گرفتن مستلزم اگاهی کامل و واقع بینی است. شناخت کافی در مورد مسئلۀ مورد نقد چه بسا مهم و ضرورتی بنماید تا استدلال کردن پیرامون ان. به قول مارتین هایدگر: "شما فقط میدانید ولی هنوز مطلب را نفهمیده اید". بیشتر شاهدیم، به جای اینکه به نقد فعالیتها، افکار و ارزشهای جنبش پرداخته شود به نقد شخصیت ها می پردازند و با تشبث به مشکلات و معضلات خُرد و سطحی، و تعمیم ان به تمام ارکان جنبش، نتیجه گیری کلی و نهایی میکنند. با خلط دلیل و علت و یا به تعبیری خلط بخش اجرایی و بخش فکری و ارزشی به نقد کلی جنبش میپردازند و با ارزشیابی یک طرفه فقط به نقاط ضعف اشاره میکنند از محاسن و مزایا اجتناب می ورزند. همۀ راهکارهای قابل حصول و ممکن را باطل میپندارند و متوسل به راهکارهای غیر حصول میشوند و با مغلطۀ "این که چیزی نیست" فعالیتهای درخشان جنبش را که در تاریخ مبارزات 30 سالۀ مردم ایران با جمهوری اسلامی سابقه نداشته، با دیدۀ تمسخر مینگرند. با توهین و افترا سعی در تخریب شخصیت و سابقۀ اشخاص برجسته و صاحب نام این جنبش دارند. ولیکن ناخوداگاه با ارتکاب این مغالطات کمک شایانی در حقانیت و اثبات نظریات ما دارند.

... در اینجا میخواهم به مغلطۀ کسانی که به پول گرفتن اقای همایون ایراد میگیرند اشاره کنم. نخست از این لحاظ که مردم نمی فهمند و به اقای همایون پول میدهند، ضمن توهین، به اعضای خانواده برمیگردد که با اگاهی و اختیار کامل این هزینه را می پردازند. ولی اگر مردم می فهمند و پول میدهند دلیلی بر دخالت شخصی نمی باشد و مردم مسلط بر جیب و مختار حساب بانکی خود هستند و هر جا لازم ببینند خرج میکنند. دوم اینکه مردم به اقای شهرام همایون پول نمی دهند به جنبش ملی ماهستیم کمک میکنند. هر جنبشی برای فعالیت های مؤثر و موفقیت امیز نیاز به منابع مالی متعدد و مختلفی دارد و هزینۀ ان بدون تردید بر دوش اتباع و باورمندان جنبش است. جالب است که این مخالفان همواره جمع اوری پول و هزینۀ پرداختی مردم را پیش میکشند و با مستمسک قرار دادن ان بطلان جنبش را القا میسازند. در حالی که ادله و سندِ مسجلِ ملی و مردمی بودن این جنبش بر همین اصل استوار است که تمام منابع مالی اش به مردم وابستگی دارد. باید بر این نکته تأکید نمایم، اگر تأمین هزینه های جنبش مهم و حیاتی است اما همۀ قضیه منوط به ان نیست. با همۀ فعالیت های گستردۀ سیاسی و فرهنگی و ملی جنبش، هیچ موقع بر موضع ارزشی و جنبۀ فکری و نحوۀ اجرایی جنبش ایراد نمی گیرند. زیرا به نیکی واقف اند که فعالیتهای جنبش به بهترین نحو ممکن انجام میگیرد.

مغلطۀ دیگر این است که رهبر شما کیست؟! و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی چه خواهد شد؟!

پاسخ، صریح و روشن است؛ صرفاً احزاب سیاسی اند که با اقامۀ یک رهبر فرهمند درصدد ایجاد همبستگی بین اتباع خویش حکومتی را سرنگون سازند و خود جای ان را غصب نمایند. در صورتی که جنبش ملی ماهستیم فاقد رهبرِ حزبی و کاریزماتیک است و صرفاً تنی چند از متخصصان جامعه شناس و علوم سیاسی در تعیین خط مشی و راهبری پیروان در مسیری واقع بینانه و منطبق با ارمانهای جنبش، مشارکت دارند و هیچ ادعای ریاستی ندارند. و پس از سرنگونی جمهوری اسلامی با برگزاری یک رفراندوم (همه پرسی) ازاد و معرفی کامل و دقیق احزاب سیاسی، مردم به شایستگان مورد نظر خود، رأی میدهند و نقش جنبش ملی ماهستیم از سرنگونی جمهوری اسلامی اغاز و تا پایان رفراندوم مطلوب و مذکور ادامه دارد. جنبش ملی ماهستیم به هیچ عنوان درصدد غصب حکومت نیست و فقط به عنوان روان کننده و تسریع کننده سبب گذار به دموکراسی در ایران فعالیت میکند و همچنین هیچ برنامۀ حکومتی برای اینده و هیچ تضمینی برای شخصی ندارد.

جنبش ملی ماهسیتم به هیچ گروه و حزب سیاسی و کشور اجنبی وابسته نیست و صرفاً متکی بر حمایت مادی و معنوی ملت ایران است. این جنبش هیچ برنامۀ سیاسی و حکومتی برای ایندۀ ایران ندارد و تنها دغدغه اش "مردمی بودن" حکومت اینده است و اینکه مردم حاکم بر سرنوشت خویش باشند و حقوق انسانی انان به بهترین نحو رعایت شود. شکل و نوع حکومت دست آرای اکثریت ملت ایران است و جنبش ماهستیم به سهم خود در تلاش بوجود اوردن این شرایط میباشد که مردم بتوانند ازادانه به هر گروه و حزب دلخواه خود رأی دهند. به عنوان مثال جنبش ماهستیم، هیچ کدام از احزاب سیاسی منجمله سلطنت طلبان و جمهوریخواه هان و کمونیست ها و... را نه تأیید میکند و نه رد، هیچ کدام را ارجح و برتر از دیگری نمی داند. جنبش ماهستیم با احیای هویت و ارزش های ملی و فرهنگیِ ایران درصدد ایجاد همبستگی میان گروه های مختلفِ مبارز است زیرا تنها وجه مشترک بین همۀ مبارزین سیاسی به ناسیونالیسم باز میگردد. از طرف دیگر برای مقابله با ایدئولوژِی عرب زدۀ جمهوری اسلامی لزوم یک ایدئولوژی فراگیر و نیرومند ضروری مینماید. احتمالاً برای همه مبرهن است که برای از بین بردن یک مکتب، باید باورهای ان مکتب را به نقد کشید و با نمایش گذاشتن کذب و زشتی باورهای ان به تخریب ان مکتب باطل پرداخت. جنبش ماهستیم نیز با هویت فراموش شدۀ ایرانی به جنگ هویت کاذب و تقلبی جمهوری اسلامی میرود.

نان می خواهیم


نه اب، نه برق رایگان می خواهیم نه کاخ، نه گنج شایگان می خواهیم
نه يك ز هزار، آرمان مي خواهيم امروز گرسنه ايم، نان مي خواهیم

هستم اگر میروم گر نروم نیستم

ماهستیم

اقای شهرام همایون

سخن گفتن پیرامون حدوداً 8 سال زندگی، در محتوای یک متن مختصر حداقل برای من شخصاً بسیار دشوار و چه بسا ممتنع بنظر میرسد. ولی بدلیل تشدید دشمنی ها، توهین و افترا بعضاً نسبت به این شخصیت، خود را ملزم می دانم که شناختی را که در طی این سالها از این شخصیت حاصل کردم، بدون هیچ تملق و چاپلوسی به استحضار همگان برسانم، شاید که تردد و شبهات بسیاری رفع و طرد شود. از این رو که، برنامۀ "اخرین لحظه" با واژۀ ژرف "عشق" اغاز شد و دوست داشتن و علم با عشق زندگی کردن را پیشۀ خود داشت و با احیاء بسیاری از گمشده ها و فراموش شده ها… از جمله پرچم شیر و خورشید و نمادها و علایم ملی و میهنی ما، در خلال 8 سال گذشته مرا تقریباً از 12 سالگی تحت تربیت خود گرفت. سخنان و پند و اندرزهایی که در اغوش خانواده از ان محروم بودم، در طول این برنامه ها بر صفحۀ اندیشه ام حک شد و به جرأت می توانم اذعان کنم مسیر زندگی مرا تعیین و مشخص نمود و مرا به عنوان یک جوان مسئول پرورش داد. جوانی که دغدغه اش صرفاً ارضاء تمایلات جوانی اش نیست و در فکر و اندیشۀ کودکان خیابانی، ظلم و ستم حکومت، تجاوز بیگانگان، ارزشهای ملی و عشق ورزیدن و احترام گذاشتن به بزرگترهاست، که البته من سعی میکنم چنین باشم. باید گویم از این تقدیر که شاید به نظر اطرافیانم هیچ اندوخته ای برای زندگی من نداشته و اتلاف وقت بوده، بسیار راضی و خرسندم، زیرا به نیابت از سخنان و افکار و تجارب ایشان سر رشتۀ معرفت اجتماعی و اخلاق را به دست گرفتم و فکر میکنم بتوانم سرمایه ای در ذهن خود انباشته کنم که مرا در تمام فراز و نشیب زندگی به درستی یاری کند... حقیقت و راز و رمز زندگی را بر من روشن ساخت و دید مرا نسبت به اطرافم تغییر داد و نهال مهر و محبت را در وجودم کاشت. وقتی برایم شعر می خواند اشک در چشمانم حلقه میزند و روحم پرواز میکند. خصوصاً شعر "با توام هم میهن" شاهکار مرحوم تورج نگهبان که واقعاً با صدای اقای همایون و اهنگ ملایم همیشگی، شنیدنی است. احتمالاً امثال من بسیارند و صداقت و سخاوت اقای همایون بر همۀ بینندگان اشکار است و اگر کسی یکی دو مرتبه ناظر برنامۀ اخرین لحظه باشد قطعاً مجذوب و مألوف اقای همایون خواهد شد و این به کثرت بر من اشکار گشته است و بسیاری از خویشان که حتی هیچ اشنایی نسبت به برنامه و شخص اقای همایون نداشته اند صرفاً با دیدن یکی از برنامه ها بینندۀ پر و پا قرص ایشان شده اند. اگر اقای همایون امروز در بین تمام شبکه های تلویزیونی از محبوبیت زیادی برخوردار است از پشتکار و استقامت وی در طی این سالها، که برای هیچ کسی پوشیده نیست، سرچشمه میگیرد و ساده نیست، که در جبهۀ های متعدد و مختلف ایستادگی کردند و بسیاری خواستند ایشان را از صحنه بیرون کنند ولی نتوانستند. باور و اعتقادات ایشان بر من عجیب است که بدون تردید نشأت گرفته از تربیت درست و صحیح پدر ایشان میباشد، این گونه پدرها نادر و کم نظیرند که علاوه بر تأمین احتجاجات مادی فرزندان، از نظر معنوی، بتوانند فرزندانی به مانند اقای همایون تربیت کنند و جای دارد من از همین جا درود بر پدر ایشان بفرستم. قصد من این نیست که از اقای همایون بت بسازم و این شناخت تقریباً 8 سالۀ من از یک شخصیت برنامه ساز و روزنامه نگار در تلویزیون است و صد البته شخصیت هایی مانند اقای ضیا اتابای و اقای نوری زاده و اقای سعید قائم مقامی و غیره نیز شایستگی و فرزانگی خود را در محضر تاریخ و ملت ایران به ثبوت رسانده اند و قابل ستایش و تمجید اند. ولی بیشترین تأثیر را اقای همایون روی شخص من داشته اند. اگر امروز اقای همایون توانسته اند جنبشی موفق را بنیان کنند، نتیجۀ سالها کار و تلاش است و من هرگز فراموش نمی کنم با چه مشقتی ایشان در تلویزیون، چه در پشت دوربین و چه در روبروی دوربین کار میکردند و امروز مردم جواب صداقت و زحمات ایشان را با همکاری و همدردی خویش پاسخ میدهند. چه کسی توانست کارخانۀ کاله را ورشکست کند؟ چه کسی توانست مقابل ادعاهای پوچ شیخ نشین های دبی و مزدوران قاچاق انسان بایستد؟ چه کسی توانست پرچم شیر و خورشید را تبدیل به یک نماد مخالفت با جمهوری اسلامی کند؟ چه کسی توانست برای اولین بار مردم را در پاسارگاد و نزد کورش بزرگ جمع کند؟ چه کسی توانست جمهوری اسلامی را در موارد مختلف وادار به عقب نشینی کند؟ چه کسی توانست مقابل نیروها و مزدوران جمهوری اسلامی در خارج از کشور بایستد؟ چه کسی توانست نشانها و علایم ملی را در قالب هدایا و اجناس مختلف به مردم عرضه کند؟ و... البته اگر این توفیقات حاصل شده است، به قوت حضور و حمایت مردم بوده است ولی چه کسی توانست به این درجه حمایت و اعتماد مردم را جلب کند – نه با پول و باج دادن – بلکه با قدرت باور، اقای همایون بودند. شاید از این گونه افراد خارج از کشور باشند که همواره در جبهۀ مردم به مبارزه پرداختند و من نمی خواهم فعالیت و اعمال دیگر میهن دوستان و مبارزین را نادیده بگیرم که انان نیز به نوبۀ خود جایگاه محترمی نزد ملت ایران دارند، اما کسی که من با وی مأنوس شده ام اقای همایون است. در هر صورت نمی خواهم سخن به درازا کشیده شود و همین قدر در تصدیق و اثبات رفتار و کردار ایشان افاده میکند. برای ایشان ارزوی خوشبختی و سعادت میکنم و امیدوارم در راهشان همواره موفق و پیروز باشند و روزی نه چندان دور شاهد دیدن و لمس وجود این مرد باشم و سرود ای ایران را با وی بخوانم.